Saturday, January 11, 2020

آیا توافقنامه ایران و آمریکا با دست سلیمانی امضاء می شود؟



نگارش مطلب زیر به پایان رسیده بود که رژیم ایران رسما به ساقط شدن هواپیمای مسافربری اوکراینی توسط موشک های سپاه پاسداران جنایتکار اعتراف کرد و در پی آن، موج جدیدی از اعتراض و خشم مردم جان به لب رسیده علیه رژیم دروغ و سرکوب و خرافه بپاخاست. یکباره فضای جامعه تغییر کرد و رشته هایی که جمهوری اسلامی به گرد قتل قاسم سلیمانی بافته بود پنبه شد. پرچم دروغین «امنیت و آرامشی» که جمهوری اسلامی به عنوان رهاورد کشتارهای سلیمانی و سپاهیانش در منطقه بدست گرفته بود در شعله های آتش همراه با پیکر قربانیان پرواز اوکرایین سوخت و خاکستر شد. فضای اعتراضی امروز با خود هوای تازه ای برای تنفس توده های سرکوب شده و داغدار جانباختگان آبان ماه به همراه آورده و می تواند نتایج مهمی بر شکاف ها و تضادهای درونی رژیم اسلامی و انگیزش بخش های گسترده تری از جامعه علیه طبقه حاکم به دنبال داشته باشد. حتی می تواند روابط و بده بستان های جمهوری اسلامی و آمریکا و سایر قدرت های منطقه ای و جهانی را تحت تاثیر قرار دهد. در این میان، ورشکستگان به تقصیر و آبروریختگان صحنه، عناصر وقیح «محور مقاومتی» هستند که داوطلبانه زیر پرچم جمهوری اسلامی و سردار سلیمانی راهی میدان مین سیاسی شدند؛ و باندهای «وطن پرست سلطنت طلب» که در خواب و خیال جلب نیروهای مسلح ایران [از جمله سپاه پاسداران و فرماندهانش] در حکومت آینده به ستایش «سردار شهید و فرزند وطن» پرداختند و آن گروه از پس مانده های ملی ـ مذهبی و «روشنفکران دینی» که در عزای سلیمانی جلاد سینه زدند.
فاجعه سقوط هواپیمای اوکراینی با دستان خون آلود سپاه پاسداران و جان باختن 176 انسان نه یک سانحه عادی در نتیجه «خطای انسانی»، بلکه کاملا مرتبط با تشدید درگیری های آمریکا و جمهوری اسلامی در منطقه است. این رویداد، اپیزودی از کشمکش و تنش و تشنج دو نیروی ضد مردمی در این منطقه بحرانی در حال انفجار است که در هر حالت نتیجه ای جز مرگ و تخریب و رنج بیشتر برای توده های مردم به دنبال ندارد. تاریخ این واقعیت را بارها نشان داده که قربانیان درجه اول تخاصم و درگیری و یا تبانی و سازش قدرت های بزرگ و کوچک سرمایه داری و مرتجع، مردمند. تا زمانی که این زالوهای فاسد و تبهکار بر سر کارند، و تا زمانی که نظامی نوین و متفاوت به دست توده ها، توسط انقلاب توده ها و برای منافع توده ها برپا نشود، فجایع پیاپی بر سر جامعه آوار می شود و جان می ستاند....
21 دی ماه 1398

برای خواندن متن کامل روی عنوان مقاله در ستون سمت راست صفحه وبلاگ کلیک کنید

Wednesday, December 18, 2019

پیرامون شعارها


نکاتی درباره صف بندی ها و جهت گیری های 16 آذر 1398

1)      آن گروه از دانشجویان چپ که مراسم 16 آذر امسال را با طرح شعارهایی در ضدیت با جوانب گوناگون ستمگری طبقاتی و اجتماعی و جنسیتی در جامعه ایران برگزار کردند، دست بکار بزرگی زدند. شعارهای آن ها از یک سو رنگ و بوی سرخ خیزش آبان ماه 98 را به خود گرفته بود؛ و از سوی دیگر مصائب دیرینه و معضلات ادامه داری که نظام و دولت سرمایه داری بر توده های مردم تحمیل کرده اند را آماج قرار می داد.
2)      برگزاری مراسم تحت این شعارها نشانگر اتحاد رادیکال دانشجویان با گرایش های فکری چپ بود که علیرغم تفاوت های نظری توانستند حول چند شعار مهم مبارزه را سازمان دهند. این مبارزه متحد، تاثیراتش را در آینده نزدیک بر سمت و سوی جنبش در دانشگاه و شکل دهی به یک قطب رادیکال نشان خواهد داد.
3)      یک جنبه مهم و جدید در شعارهای 16 آذر امسال، مرتبط دیدن مبارزات طبقاتی و اجتماعی در جامعه ایران با موج جدید مبارزات در منطقه و نقاط مختلف دنیای سرمایه داری بود. اشاره مشخصا به پرچمی است که بر آن شعار «ایران، فرانسه، عراق، لبنان، شیلی.... مبارزه یکی است سرنگونی نئولیبرالیسم» نقش بسته بود و نیز انعکاس شعار توده های مبارز عراق و لبنان به همان زبان عربی: «کلّن یعنی کلّن». این شعار هوشمندانه، به این بخش از مبارزه دانشجویان در 16 آذر، رنگ انترناسیونالیستی زد. بر این واقعیت تاکید گذاشت که ما با یک نظام جهانی سرمایه داری روبروییم که تهاجمی لجام گسیخته را به معیشت و زندگی مردم در همه عرصه ها سازمان داده و برای بی حقوق کردن و به بردگی کشاندن شان به حداکثر تلاش می کند.
4)      جنبه مهم دیگر شانزدهم آذر امسال، طرح شعار مشخص علیه نیروهای اپوزیسیون پرو امپریالیست بود: «مجاهد و پهلوی؛ دشمنان آزادی». این شعار بهنگام، تلاش جمهوری اسلامی در منتسب کردن مبارزات ضد رژیمی به سلطنت طلبان و مجاهدین را خنثی می کند. و از سوی دیگر، به توده های مردم نشان می دهد که دانشجویان مبارز و آگاه اهداف و افقی متفاوت از نیروهای مرتجع و قدرت های امپریالیستی را دنبال می کنند و می توان از این دور باطل [اجبار به برگزیدن یکی از دو قطب پوسیده ارتجاع و امپریالیسم] خارج شد.  
5)      در شعار علیه نئولیبرالیسم دو نکته وجود داشت که واکنش سراسیمه و عصبی عناصر و نیروهایی از طیف راست تا «چپ» را برانگیخت. یکم، نام بردن از فرانسه؛ و دوم، صحبت از اینکه «مبارزه یکی است». قرار دادن نام فرانسه در کنار ایران با مخالفت کسانی روبرو شد که قبله آمال شان دمکراسی بورژوایی مستقر در کشورهای سرمایه داری پیشرفته است. افق دیدشان از سیستم سیاسی ـ اجتماعی مطلوب برای نوع بشر از این حد بالاتر نمی رود و ربطی میان این شکل از حاکمیت سیاسی در کشورهای سرمایه داری پیشرفته با اجرای سیاست های کولونیالیستی و امپریالیستی در جوامع پیرامونی نمی بینند. انگار فرانسه در دنیایی دیگر برای خودش دمکراسی برقرار کرده است و ایران در دنیایی دیگر گرفتار رژیم استبداد مذهبی است. واقعیت این است که حتی همین حد از دمکراسی بورژوایی [و ثبات سیاسی و اجتماعی] ادامه دار در کشورهای امپریالیستی متکی به نظام فوق استثمار در کشورهای پیرامونی و استخراج و انتقال فوق سودها و منابع غارت شده به بنگاه های و پایگاه های مرکزی بوده است.
6)      مخالفت بعضی از نیروها با شعار «ایران، فرانسه، عراق، لبنان، شیلی.... مبارزه یکی است سرنگونی نئولیبرالیسم» بیش از آنکه نشانه تاکید آن ها بر ضرورت نشانه گرفتن جمهوری اسلامی به عنوان آماج عمده مبارزات مردم در ایران باشد، نشانه همسویی شان با دمکراسی بورژوایی و یا توهم نسبت به آن است. «مبارزه یکی است!» مطابق میل این نیروها نیست؛ چون نه تنها به دولت های سرمایه داری امپریالیستی به عنوان «پشتیبان طبیعی» بین المللی نگاه نمی کند بلکه می خواهد مبارزه مردم ایران را به مبارزات مردم در این کشورها پیوند دهد. به جای تنگ نظری ناسیونالیستی که عملا نتیجه ای جز ادامه دست و پا زدن در ورطه نظم موجود ندارد، همبستگی انترناسیونالیستی را قرار می دهد. اینجاست که برخی نیروهای به اصطلاح «چپ» [اما متوهم و متزلزل در برابر سیستم دمکراسی بورژوایی] با نیروهای علنا راست طرفدار امپریالیسم (چه سلطنت طلب، چه جمهوریخواه) نقطه مشترک پیدا می کنند.
7)      شعار «سرنگونی نئولیبرالیسم» به طور مستقیم سیاست ها و دستوراتی را نشانه گرفته که نهادهای مالی سرمایه داری جهانی [مشخصا صندوق بین المللی پول و بانک جهانی] در سه دهه گذشته به طبقات حاکمه کشورهای تحت سلطه دیکته کرده اند. رویکرد عمومی و مشترک در این سیاست ها، تشدید بهره کشی و بی حقوقی نیروی کار، کاهش هزینه های تولید و هزینه های دستگاه بوروکراتیک دولتی از طریق کاهش دستمزدها، حذف یارانه ها، کوچک کردن دولت، ایجاد «مناطق آزاد»، برقراری شرایط امن تر و قوانین منعطف تر برای فعالیت بنگاه های سرمایه داری بین المللی و تسهیل حرکت و جا به جایی سرمایه ها در بازار است. افزایش قیمت بنزین در ایران، فقط یک چشمه از پیاده کردن این سیاست های اقتصادی است.
8)      رنگ و لعاب ایدئولوژیک متفاوت طبقه حاکمه هر یک از جوامع تحت سلطه، و یا شرایط و ویژگی های ساختاری و تاریخی این جوامع، می تواند بر شکل و سرعت پیاده کردن این سیاست های دیکته شده و نیز بر کم و کیف واکنشی که قشرهای گوناگون به آن نشان می دهند تاثیر بگذارد، اما مضمون و چارچوب این سیاست ها یکسان است؛ خواه مجری آن رژیم تئوکراتیک ایران باشد خواه رژیم غیرمذهبی شیلی. خواه عمده سرمایه ها در کنترل یا مالکیت انحصاری بخش دولتی باشد خواه در چنگال بنگاه های انحصاری خصوصی.
9)      دلیل سیاسی مخالفت با این شعار از سوی اردوی رنگارنگ نیروهای راست، از همان نیازها و باورهایی سرچشمه می گیرد که نهادهای سرمایه داری جهانی را در شرایط بحران ساختاری مزمن به سوی الگوی موسوم به «اقتصاد نئولیبرال» رانده است.  مخالفت سیاسی با این شعار در واقع دفاعیه ای بر نیازها و الزامات سرمایه داری است. توجیهی که برای این مخالفت ارائه می شود این است که جمهوری اسلامی نماینده و مدافع نظام سرمایه داری نیست و آنچه جامعه ایران در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی نیاز دارد، برقرار کردن و پا دادن به نظام سرمایه داری و تبعیت از همین سیاست ها و الگوها است. مشکلی که این ها با جمهوری اسلامی دارند، علاوه بر رقابت ها و بعضی دلایل سیاسی و ایدئولوژیک، این است که چرا سیاست های موسوم به نئولیبرالی نظیر حذف یارانه ها را کارآمد و موثر پیاده نمی کند.   

10)  در شرایطی که جریان «محور مقاومتی»ها با توجه به بروز شورش های محرومان و به خطر افتادن ثبات رژیم به اصطلاح «ضد امپریالیست» جمهوری اسلامی بر دامنه تبلیغات و فعالیت های خود افزوده اند و مشخصا هر نیروی سرنگونی طلب و هر سیاست ساختار شکن را در خدمت به طرح ها و منافع سلطه گرانه آمریکا و دولت های مرتجع منطقه قلمداد می کنند، عمده حملات طیف رنگارنگ راست و «چپ» متوجه نیروهای رادیکال چپ دانشجویی است. علت این است که ظرفیت رشد و نفوذ این نوع ایده ها و شعارهای رادیکال را در دانشگاه و نیز در جنبش های مرتبط با جنبش دانشجویی [کارگری و معلمان و زنان] احساس کرده اند و نگران شده اند.
11)  ملاحظاتی در مورد شعار سرنگونی نئولیبرالیسم: در صفوف جنبش چپ در سطح بین المللی گرایشی قوی وجود دارد که هدف از مبارزه کارگران و حقوق بگیران را بازگشت به دوران قبل از اجرای سیاست های نئولیبرالی تعریف کند؛ درست همانطور که در عرصه سیاست، هدف از مبارزه با موج رو به گسترش فاشیسم در جوامع مختلف را حفظ شکل نرم تر دیکتاتوری بورژوایی و تحکیم و تقویت ارزش ها و نهادهای دمکراسی بورژوایی قلمداد می کند. این گرایش و رویکرد نهایتا رفرمیستی دینامیسم و اجبارات درونی نظام جهانی سرمایه داری را درک نمی کند [همان ها که اتخاذ سیاست تهاجم نئولیبرالی به معیشت توده های میلیونی و تشدید استثمار و بی حقوقی کارگران را الزام آور کرده] و به ظرفیت ها و امکانات نهفته در بطن تضادها و تناقضات نظام سرمایه داری برای پیشروی های انقلابی به سمت انقلاب سوسیالیستی باور ندارد. این گرایش با وضع موجود مخالف است اما نمی خواهد و نمی تواند به ریشه های وضع موجود [که به طور کلی شیوه تولیدی سرمایه داری است و نه فقط این یا آن روش و سیاست و الگوی اقتصادی] دست ببرد. پس شعار سرنگونی نئولیبرالیسم را باید درست معنا کرد و دقیق تر بگوییم، باید آن را با شعارهای دیگری که ریشه های نظام سرمایه داری جهانی را هدف می گیرد کامل کرد.
در میان بعضی نیروهای چپ و فعالان جنبش کارگری این گرایش وجود دارد که هدف مبارزه برای عقب راندن تهاجم لجام گسیخته سرمایه به معیشت و امنیت شغلی کارگران را نوعی «بازگشت به وضع سابق» معنی کنند. به این شکل که در مقابل موج خصوصی سازی ها [با همه مصائب و غارت و فسادی که در نظام سرمایه داری حاکم بر ایران به دنبال داشته]، خواست بازگرداندن مالکیت دولتی را جلو می گذارند. تصورشان این است که اگر دولت دوباره مسئولیت شرکت ها را به عهده بگیرد در قبال دستمزد و معیشت کارگران مجبور به پاسخگویی خواهد بود. این در حالی است که نظام جمهوری اسلامی به عنوان نماینده سرمایه داری بزرگ انحصارگر، خود طراح و مجری «خصوصی سازی»ها و یا «خصولتی سازی»ها است. و اینگونه اقدامات نه بر اساس منفعت این مقام و یا آن باند حکومتی و در خدمت دزدی ها و غارت های فردی، بلکه بر اساس منافع و راهکارهای یک طبقه و نظام در شرایط یک ساختار بحران زده و یک اقتصاد نفتی در دنیایی گلوبالیزه انجام می گیرد. بازگشت واحدهای تولیدی به مالکیت دولتی، یک توهم است و حتی در صورت تحقق، تغییری در شرایط فوق استثمار و بی حقوقی و سرکوب طبقه کارگر نخواهد داد.
13 ) در بین نیروهایی که مشکلی با محتوای شعار سرنگونی نئولیبرالیسم ندارند، برخی هم هستند که طرح این شعار در روز دانشجو را از نقطه نظر مخاطبان دانشجویان چپ، یعنی توده های مردم، نامفهوم می دانند. آن ها معتقدند که به جای این شعار، جنبش دانشجویی باید سیاست های ملموسی را هدف قرار دهد که از الگوی اقتصاد نئولیبرالی سرچشمه گرفته است. مثلا، خواهان حذف مدارس غیر انتفاعی از سیستم آموزشی شود. آن ها می گویند شعار سرنگونی نئولیبرالیسم را فقط خود چپ ها می فهمند و انگار دارند با خودشان حرف می زنند.
اما این استدلال صحیح نیست. یکم، مخاطب شعار علیه نئولیبرالیسم فقط کارگران و توده های مردم ایران نیستند. این شعاری است که از خیزش توده ای و خونین شیلی هم به گوش می رسد. در واقع، طرح این شعار در شانزدهم آذر 1398 پیام همبستگی انترناسیونالیستی را مستقیما به چهار گوشه دنیا مخابره می کند و به توده های محروم و جوانان شورشگر در کشورهای مختلف اعلام می کند که در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، یک نیروی متفاوت و همسرنوشت  و همسو با خودشان وجود دارد که آلترناتیوی غیر از بیراهه های بورژوازی امپریالیستی و یا به اصطلاح «ضد امپریالیسم» قلابی رژیم هایی نظیر جمهوری اسلامی را جست و جو می کند. دوم، مخاطبان این شعار بخش هایی از خود دانشجویان و دانشگاهیان و به طور کلی روشنفکران جامعه ایران هم هستند. شعار علیه نئولیبرالیسم، آن ها را به چالش فکری وامی دارد و با آماج قرار دادن نه فقط یک باند حاکم و یا یک شکل حکومتی بلکه کلیت نظام سرمایه داری حاکم بر ایران، به ایجاد قطب بندی سیاسی در جامعه کمک می کند. سوم، تلاش برای «خرد» کردن و یا ملموس کردن موضع گیری علیه نئولیبرالیسم از طریق پیش گذاشتن چند شعار مطالباتی، عملا مخاطبان چپ را به وادی دیگری می کشاند که در چارچوب «بازگشت» به وضعیت قبل از اجرای سیاست های نئولیبرالی می گنجد. یعنی به جای هدف قرار دادن ریشه ها، ذهن ها را متوجه اهداف اصلاحی در اینجا و آنجا می کند.  
جنبشـــ
بـــرای
انقلابـــــ


Saturday, December 14, 2019

تفرعن و تحریف


حمید محصص

چکیده جمعبندی حزب مارکسیست لنینیست مائوئیست از جنبش دانشجویی دهه 1380
به تازگی حزب کمونیست ایران ـ مارکسیست لنینیست مائوئیست (از این به بعد به اختصار حزب م ل م) جزوه ای را در جمعبندی از جنبش دانشجویی ایران در دهه 1380 منتشر کرده است. مناسبت انتشار این جزوه، 16 آذر (روز دانشجو) است. انتخاب این مناسبت، خود جای شگفتی دارد. چون این حزب در سال گذشته، مقاله ای در نشریه آتش منتشر کرد که به نظر می رسید به جمعبندی جدیدی در ارتباط با شانزدهم آذر رسیده و بر این اساس، جنبش دانشجویی را به انتخاب نمادی دیگر دعوت می کند....

برای مطالعه متن کامل مطلب روی عنوان مقاله در ستون سمت راست صفحه وبلاگ کلیک کنید

Thursday, November 28, 2019

دو نگاه در طیف چپ به خیزش آبان و راه پیشروی



از میان نوشته های بیشمار در طیف چپ که به خیزش آبان 98 اختصاص یافته، دو نوشته شایسته تامل و بحث بیشتر است: «از خودسوزی به کوکتل سازی» (کمیته عمل سازمانده کارگری) و «این صدای قیام مردم ایران است» (کمیته جواد نظری فتح آبادی).
این حرف به هیچ وجه به معنی بی اهمیت بودن نوشته های دیگران نیست. اما در این دو نوشته نکات و جهت گیری هایی مطرح شده که با پرداختن به آن ها، سریعتر و مستقیم تر به مباحثات اصلی و وظایف عاجل در قبال شرایط و رویدادهای کنونی می رسیم.
 ـ از خودسوزی به کوکتل سازی» نگاه دست اول و جمعبندی فشرده ای از میدان نبرد ارائه می کند و در دو سطح [تشکل چپ و جنبش کارگری] به تعیین وظیفه می پردازد.
ـ «این صدای قیام مردم ایران است» رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک گوناگون به خیزش مردم را مورد نقد و بررسی قرار می دهد و رهنمودهایی فوری پیش می گذارد.
در نوشته «کمیته عمل» با چند مشاهده مهم و تیزبینانه، چند رهنمود تاکتیکی به موقع، و البته یک دورنمای مبهم روبروییم. آن ها به درستی بر خودانگیخته بودن خیزش تاکید می گذارند و این واقعیت را «هشداری بر وظایفِ هنوز بر زمین ماندۀ ما» تلقی می کنند. نتیجه گیری شان این است که: «این خشم و خشونت اگر بخواهد راه به انقلاب و تحول ریشه‌ای اجتماعی ببرد شدیداً نیازمندِ چشم‌انداز و برنامۀ انقلابی و تشکیلات است.»
«از خودسوزی به کوکتل سازی» از تابوشکنی خیزش آبان در مورد ضرورت خشونت عادلانه می گوید و از ضربه ای که ذهنیت «مسالمت آمیز» خورده است. باید اضافه کنیم که این تحول مهم بدون شک بر سیاست گذاری و نقشه ریزی کمونیست ها در تعیین مراحل، روش ها و وظایف پروسه تدارک انقلاب اجتماعی تاثیر مستقیم دارد. در عین حال، باید تاکید کنیم که تحول ایجاد شده را نباید یک پروسه بی بازگشت و فارغ از تاثیر ضد گرایش ها تصویر کرد. از بیرون و بالا و میانه جامعه، «مسالمت و سازش و عقلانیت» به شدت تبلیغ خواهد شد و تئوری پردازان و سیاستمداران بورژوا با استدلالات و توجیهات گوناگون [بی هیچ مسالمتی] بر خشونت عادلانه و قهر انقلابی مردم شمشیر خواهند کشید. حافظان وضع موجود، همه تلاش خود را برای عوض کردن فضای رادیکالیزه و آنتاگونیزه شده [به ویژه در بین جوانان] به کار خواهند برد.
«از خودسوزی به کوکتل سازی» به برخی تاکتیک های جنگ خیابانی نظیر تخریب دوربین های مدار بسته و بستن اتوبان ها هم پرداخته، به توانایی رژیم در قطع سریع شبکه اینترنت اشاره کرده و ضرورت یافتن راه های ارتباطی آلترناتیو را برای حل این معضل گوشزد کرده است. نکته مهم دیگر در این نوشته، تاکید صحیح بر ضرورت سازماندهی مخفی و پرهیز از علنی کاری است. تاکید بر وظیفه عاجل دفاع از جان دستگیرشدگان در جریان خیزش آبانماه، اعلام همبستگی انترناسیونالیستی با توده های مبارز در عراق و لبنان، و مرزبندی مشخص با همه بلوک های مرتجع در منطقه به عنوان وظیفه مبرم نیروهای انقلابی و سخنگویان خیابان، از نکات مهم و مثبت دیگر این نوشته است. در اینجا می خوانیم که: در تبلیغ و ترویج باید از فرصت استفاده کرد و نقش آمریکا و نهادهای سرمایه داری جهانی مانند صندوق بین المللی پول و کل سیاست های تهاجم وحشیانه سرمایه به معیشت و حیات مردم را در بین توده ها افشا کرد و به این وسیله راه نفوذ اپوزیسیون پرو امپریالیست را بست. «کمیته عمل» با توجه به طرح افزایش بهای انواع سوخت مشخصا گازوئیل در مرحله بعدی، اشاره ای در خور به احتمال شروع مجدد اعتصاب کامیونداران و تاثیراتش بر روند کنونی دارد.  
اما «از خودسوزی تا کوکتل سازی»، آنجا که می خواهد بین مبارزه و جنگ توده ای خیابانی با جنبش کارگری ارتباط معین برقرار کند [ارتباطی که به هم افزایی و تقویت متقابل منجر شود] گرفتار ابهام و ناروشنی است. گفته اند که:
«رادیکالیسمِ... طیف وسیع بیکاران و تهیدستان شهری باید و ضروری است که به رادیکالیسم کارگرانی که اقتصاد کشور را با دستانشان سرپا نگه داشته‌اند گره بخورد، اگر سلاحِ یکی، جاده بستن و جنگ خیابانی است، آن یکی هم سلاح اعتصاب و خواباندن تولید را دارد. این دو سلاح مکمل یکدیگرند و در جنگ پیش رو باید توامان به کار روند تا بتوانند طبقۀ حاکم را از پا بیاندازند.»
و ادامه:
«در واقع وارد شدن بخش متشکل طبقۀ کارگر، با سلاح مهم "اعتصابش" سرنوشت جنگ فرسایشی خیابانی را می‌توانست و در آینده می‌تواند به نفع معترضان تغییر دهد.»
در اینجا ناگهان مشاهدات و تحلیل های مشخص «کمیته عمل» جای خود را به خیال پردازی و عدم تحلیل مشخص از شرایط مشخص جنبش کارگری می دهد. این که کارگران «سلاح اعتصاب و خواباندن تولید را دارند» موضوعی عام و مجرد و بی ارتباط با زمان و مکان نیست. واقعیت این است که نه هر اعتصابی بلکه فقط اعتصاب سیاسی در واحدهای تولیدی که شعارها و خواسته های عمومی همسو با آنچه در خیابان می گذرد را به روشنی جلو بگذارد، می تواند نقش و تاثیری را که «کمیته عمل» انتظار دارد در پی داشته باشد. آیا کارگران [همان بخش متشکل طبقه کارگر از نظر کمیته عمل]، آگاهی و آمادگی و اراده رفتن پای چنین اعتصاب را دارند؟ آیا بدنه این جنبش در همان واحدها و شهرهایی که طی سال های اخیر شاهد مبارزات و اعتراضات حق طلبانه کارگری بوده، می تواند و می خواهد پا از دایره خواسته های معیشتی و اقتصادی [یا حتی خواسته هایی مثل آزادی رهبران و فعالان جنبش کارگری] فراتر بگذارد؟ اعتصابات کارگری [یا به تعبیر بعضی از نیروهای چپ، اعتصاب عمومی که مراکز آموزشی و ادارات و... را هم در بر بگیرد] فقط در شرایطی می تواند از دایره خواب و خیال خارج شده و صورت واقعیت به خود بگیرد و «سرنوشت جنگ فرسایشی خیابانی را تغییر دهد» که جزیی از یک استراتژی و نقشه حساب شده (رهبری شده) تبدیل باشد.
تصویری که «از خودسوزی تا کوکتل سازی» از حداقل ترین کاری که بخش های متشکل کارگری در روزهای خیزش آبان می توانستند بکنند نیز کاملا ذهنی گرایانه است. می گویند:
«در روزهای اول شورش، به زعم ما حداقل‌ترین کاری که بخش‌های متشکل کارگری می‌توانستند بکنند، "تهدید به اعتصاب" بود.»
و در ادامه:
«تهدید به اعتصاب، هم باعث آمادگی ذهنی سایر کارکنان خاموش می‌شد و هم وقت تنفسی حداقلی فراهم می‌کرد که تدارکات لازم برای سازماندهی و هماهنگی‌ها و مشورت‌ ها و ارزیابی از شرایط صورت گیرد (بدون آنکه معنی سکوت و کنار کشیدن این بخش‌ها از این اعتراضات را بدهد). علاوه بر این در طول این مهلت، شرایط رو به رشد اعتراضات خیابانی و از آنسو واکنش وحشیانه حکومت، خودبخود توازن قوا را به نفع درگیر کردن اکثریت کارگران شاغل و آمادگی ذهنی آن‌ها به نفع اعتصاب در روزهای آتی تغییر می‌ داد.»
احتمالات بالا بدون در نظر گرفتن سطح آگاهی و انگیزه های بدنه جنبش کارگری، و میزان و کیفیت نفوذ فعالان و رهبران این جنبش در بخش هایی که متشکل عمل می کنند، مطرح می شود. «کمیته عمل» درست زمانی این نکات را روی کاغذ آورد که اعتصاب کارگران هفت تپه همزمان با خیزش آبان، حول خواسته های حق طلبانه کارگری (بدون مطرح کردن هیچ خواسته و شعار دیگری که نشان از تاثیرات خیزش داشته باشد) به پیش رفت. احتمالات [یا در واقع انتظاراتی] که در نوشته «کمیته عمل» می بینیم بازتاب دیدگاه و ذهنیتی جان سخت در طیف نیروهای چپ نسبت به جنبش کارگری است. با این دیدگاه و ذهنیت نمی توان راه و روش گسترده کردن افق دید و متحول کردن ذهنیت توده های درگیر در جنبش کارگری را پیدا کرد. جنبش کارگری تحت تاثیر وقایع جاری خود به خود ریل عوض نخواهد کرد و اعتصابات کارگری، این چنین مکمل جنگ خیابانی نخواهد شد. چنین تحولی در گرو تبلیغ و ترویج و سازماندهی حول شعارها و خواسته های سیاسی و اجتماعی در میان توده های کارگر است. این یعنی ضرورت پرداختن و عکس العمل نشان دادن کارگران به اموری غیر از «امر خود»؛ عکس العمل نشان دادن نسبت به انواع و اقسام ستم ها و نابرابری های اجتماعی و جنسیتی و ملی و مذهبی در مورد قشرهای گوناگون جامعه. پشت تجربه اعتصابات کارگری در دوران بحران انقلابی 1357 [مشخصا اعتصاب نفتگران که خیلی از چپ ها هنوز که هنوز است آن را به عنوان الگویی برای مبارزات امروز مطرح می کنند] یک واقعیت غیر قابل چشم پوشی وجود داشت؛ هر چند بسیاری ترجیح می دهند آن را نادیده بگیرند: تحولات جامعه از مقطع پاییز 1357، عملا تحت رهبری یک ستاد ایدئولوژیک ـ سیاسی با هدایت ائتلاف مرتجعین حلقه زده حول خمینی، قرار گرفته بود. رهبران عملی اعتصاب نفت و برخی گروه های سیاسی دخیل در آن اعتصاب عملا از این رهبری دنباله روی کردند؛ پرچم آلترناتیوی دیگر را در برابرش قرار ندادند و با موج مسلط همراه شدند. به یک کلام، وقوع اعتصاب یا اعتصابات عمومی در غیاب یک ستاد رهبری کننده عمومی، به شدت نامحتمل است. و مهم تر اینکه، ماهیت و سیاست این ستاد رهبری کننده است که نهایتا تعیین می کند اعتصاب عمومی در خدمت کدام هدف و استراتژی قرار گیرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقاله «این صدای قیام مردم ایران است» در ستایش خودانگیختگی است. دقیق تر بگوییم، به خودانگیختگی مبارزات مردم به عنوان یک تضاد با ضعف ها و مشکلات و محدودیت هایی که در بر دارد، نگاه نمی کند. بلکه آن را طبیعت کنش سیاسی و قیام مردم می بیند. از دید نویسندگان مقاله، سوژه مردم «از دل کارگران معترض به روابط طبقاتی، اقوام معترض به تصویر دولت ـ ملت، و زنان معترض به مردسالاری» ساخته می شود. و این سوژه [فاعل آگاه] فقط با اتکاء به «دلسپردگی به ابتکارات عرصه پراکسیس و بازاندیشی های مکرر آن است که قوام می یابد».
نویسندگان مقاله از حرکات مبارزاتی خودانگیخته مردم تحت عنوان پراکسیس یاد می کنند. و پراکسیس، حاوی و حامل آگاهی انقلابی یا ضد سرمایه داری است. از دید آن ها، آگاهی مردم یک پروسه در حال تکامل است و نه پدیده ای تمام و کمال که یک شبه به وجود آید. بحث شان این است که مردم به مثابه سوژه در ابتکارات یا عمل خود مکررا بازاندیشی می کنند و پروسه تکوین و تکامل آگاهی طبقاتی یا انقلابی اینگونه پیش می رود:
«به این ترتیب "آغاز مردم شدن جمعیت" نوعی واکنش حیاتی است که در جریان تداوم یافتن آن طی تاریخ، بازاندیشی انتقادی تجربه هایش و زدودن "ضرورت های آغازین شکل گیری به شکل واکنشی" به نفع "ضرورت های تداوم ایجابی به شکل اجتماع ساز"، آن "مردم"ی خلق می شود که به عوض انتظام بخشی به "دموکراسی" از خلال "نمایندگان" و "قانون گذاری"، هر بار دموکراسی را از خلال هم افزایی "شوراها"ی حوزه های "کاری"، "اقوام" و "زنان" خلق می کند.»
چنین تبیینی از حرکت یا عمل مردم چیزی جز ستایش خودانگیختگی نیست. با چنین نگاه و رویکردی، در شرایط وقوع خیزش توده ها [و پتانسیل وقوع خیزش های گسترده تر]، هیچ وظیفه و راهی فراتر از پیوستن و غرق شدن در این امواج باقی نمی ماند. در حالی که بیش از هر زمان دیگر، نیاز به انتقال آگاهی انقلابی به میان توده های شورشگر و سازماندهی [از جمله در میدان جنگ خیابانی] و تلاش برای ایجاد یک قطب انقلابی بر پایه هدف دگرگونی اساسی جامعه در همه عرصه های اقتصادی ـ اجتماعی، سیاسی ـ فرهنگی و زیست محیطی است.  
افکار و رفتار نویسندگان «این صدای قیام مردم ایران است» به عنوان یک روشنفکر رادیکال به شدت متناقض است. از یک طرف، وظیفه تحلیل از اوضاع و ارائه رهنمود را بر دوش خویش احساس می کنند و دست به قلم می برند. از طرف دیگر، معلوم نمی کنند که رابطه این نقش فکری و تعهد روشنفکری با دریای همیشه جاری پراکسیس مردم چیست؟ آیا خود را صرفا قطره ای در این دریای همیشه جاری می بینند، یا برای خود وظیفه ای دیگر معین کرده اند: بازاندیشی مکرر در عمل مردم با هدف تکامل آگاهی انقلابی؟ که اگر این دومی باشد، یعنی برای خود جایگاهی متفاوت از توده ها در حرکات خودانگیخته قائلند.
البته «کمیته جواد نظری فتح آبادی» در سراسر نوشته اش از بکار بردن واژه ها و مفاهیمی مثل «رهبری مردم»، «رهبری قیام»، یا «رهبری انقلاب» پرهیز و وظایف فوری چپ ها را چنین مشخص می کند:
«جهت جلوگیری از پمپاژ پاس و ناامیدی یا برجسته سازی ابعاد سرکوب (از خلال ایستادن بر اعداد بازداشتی هایا کشته شدگان)، باید به سرعت دست به کار "معنا کردن" این مبارزات به عنوان "یک گام به پیش" و "پیروزی" شویم. نشانه های کمک کننده به ایدئولوژی انقلابی خودمان را از دل روایت ها بیرون بکشیم و مداوما باگ ها و تناقض گویی های نهفته در قرائت های راست را در نظر توده ها برملا کنیم.»
اینجا علیرغم ستایش ها و فروتنی نشان دادن های نویسندگان مقاله در برابر پراکسیس مردم، با رهنمودهایی مواجهیم که هدف از آن ها، رهبری کردن یا جهت دادن به ذهنیت و حرکت توده ها است. نتیجه ای که ما از جملات بالا می گیریم این است که:
یکم، توده ها در عمل مبارزاتی خودانگیخته خود که پروسه مداوم و پر افت و خیز است، خود به خود به آگاهی و تشکل مورد نیاز برای به پیروزی رساندن جنبش در حد یک انقلاب اجتماعی ریشه ای دست نمی یابند.
دوم، امکان اینکه «پراکسیس مردم ساز» به مسیر یاس و ناامیدی راه بگشاید وجود دارد.
سوم، افشای قرائت های راست در نظر توده ها ضروری است چون ممکن است این قرائت ها بر عمل مردم سایه بیفکند و آن را به جهتی نامطلوب سوق دهد.
چهارم، عاملی تحت عنوان ایدئولوژی انقلابی هم داریم که باید آگاهانه به آن یاری رساند. [و باید اضافه کنیم، زمانی که از کمک به ایدئولوژی انقلابی حرف می زنیم یعنی داریم به رهبری کردن، به اعمال اتوریته، و به کسب هژمونی فکر می کنیم.]
نویسندگان مقاله «این صدای قیام مردم ایران است»، نتایجی که برشمردیم را مستقیما به زبان نمی آورند. و شاید در حیطه تئوریک، اصولا چنین بحث هایی را به رسمیت نشناسند، چون قبولش در تناقض با «طبیعت کنش مردم» است. در مقابل این درک و رویکرد متناقض، باید از واقعیات حرکت کرد و به حقایق تکیه کرد. پیشرفت و تکامل و پیروزی جنبش مردم (با همه افت و خیزهایش) وابسته به نقش فعال و دگرگون کننده آگاهی انقلابی است. آگاهی انقلابی [کمونیستی] به معنی علم شناخت و تغییر و تحول بنیادین جامعه و جهان سرمایه داری. این علم حاصل جمعبندی و سنتز دائمی عرصه های گوناگون فعالیت بشری (و نه فقط مبارزات طبقاتی و اجتماعی) است. کمونیسم متکی بر داده های مبارزه طبقاتی، فعالیت تولیدی و آزمون های علمی است. تکوین و تدوین آن نیازمند وجود کلکتیوهای منضبط و منسجم حزبی متشکل روشنفکران انقلابی پرولتاریا است که به شکل متمرکز و تخصصی در حیطه نظری به آن بپردازند و آن را در پروسه رهبری کردن مبارزات توده ها و به عمل گذاشتن و محک زدن به سیاست و استراتژی و تاکتیک های ضروری برای پیشبرد انقلاب اجتماعی ترجمه کنند. این پروسه ای کیفیتا متفاوت از «پراکسیس» یا کنش سیاسی خودانگیخته مردم است؛ هر چند کاملا با آن مرتبط است؛ بر آن تاثیر می گذارد و از آن تاثیر می گیرد.
تنها بر پایه چنین درک و رویکردی است که ضرورت شدید «تبلیغ و ترویج در این شرایط» به قول نویسندگان مقاله، می تواند معنا و جایگاه واقعی خود را پیدا کند. و گرنه با درکی نادرست از رابطه تئوری و عمل، و آگاهی و خودانگیختگی، و رویکردی محدود به مقوله رهبری کردن و رهنمود دادن، نقش و تاثیر «تبلیغ و ترویج» نیز به شدت محدود خواهد شد. با درک و رویکردی که مقاله ارائه می دهد، وظیفه مبرم نیروی آگاه محدود می شود به حرکت به سوی تشکیل «اجتماعات محلی ـ قومی ـ کاری ـ زنانه». فکر و ذکرش فعلا می شود: « حفظ روند همبستگی، تشدید خشم و کینه و بازخوانی نبردها» تا بتوان «فاصله دورهای بعدی مبارزه را از یکدیگر کم و کمتر» کرد. آیا واقعا این کار، حتی اگر به طور کامل و بدون دردسر محقق شود، به انقلاب اجتماعی و رهایی راه می گشاید؟
بگذارید بحث از «این صدای قیام مردم ایران است» را با اشاره به دو ناروشنی و ابهام مهم خاتمه دهیم؛ هر چند ممکن است فرعی به نظر برسد.
اولا در چند جای نوشته، آگاهانه از مقوله «قوم» و «قومیتی» به جای ملت یا ملیت استفاده شده است. این به معنی «ترجیح» یک روایت معین از میان «روایت های موجود» در مورد تبعیض و نابرابری ملی است که از ارکان نظم مستقر در جامعه ایران و جهان سرمایه داری به شمار می آید. نویسندگان مقاله، مفهوم قوم را که اشاره به یک گروه بندی اجتماعی ـ فرهنگی در چارچوب یک ملت به رسمیت شناخته شده دارد بر تئوری های علمی مارکسیستی در مورد ملت، ملیت، مسئله ملی و کنش سیاسی و اجتماعی سوژه در مقابل واقعیت مستقر [مبارزه علیه ستمگری ملی] ترجیح داده اند. در این مورد توجه یا تمایل چندانی هم به «پراکسیس سوژه» [مردمی که از علاوه بر ستم های طبقاتی و جنسیتی، مشخصا از ستم ملی هم در رنجند] از خود نشان نداده اند. این ترجیح در سطح موضع گیری یک مقاله، شاید مشکل چندانی ایجاد نکند. اما اگر فرض کنیم مردمی ستمدیده در مقطعی خواست تعیین سرنوشت خود و به رسمیت شناخته شدن به مثابه یک واحد مجزای ملی را وسط بگذارند، این رویکرد می تواند به یک معضل جدی سیاسی تبدیل شود.
ثانیا در کل مقاله، نامی از انقلاب به مثابه هدف و دورنما در میان نیست. آنچه به عنوان تحول سیاسی در جامعه مطرح شده صرفا همانی است که بالاتر نقل کردیم: پروسه زایش دمکراسی مستقیم (شورایی) به جای دمکراسی پارلمانی. جای خالی انقلاب در مقاله، کاملا به رویکرد و جهت گیری نویسندگان نسبت به خودانگیختگی و درک شان از پراکسیس ربط دارد. از دید آن ها، این پروسه تکاملی کنش خودانگیخته است که تعیین می کند حرکت مردم به کجا بینجامد. یعنی پیشاپیش نمی توان استراتژی و نقشه معینی را به کنش اجتماعی «تحمیل» کرد یا حرکت خودانگیخته را به قول لنین از مسیرش منحرف کرد؛ توده های درگیر را متحول کرد و جنبشی با هدف انقلاب را شکل داد. با این حساب، ضرورت «بازاندیشی انتقادی» و «تداوم ایجابی» و «تبلیغ و ترویج» و «تشکیل اجتماعاتی» که در مقاله می خوانیم فقط در محدوده ای مطرح است که با این مسیر «طبیعی» کنش سیاسی مردم به سوی دمکراسی مستقیم شورایی همخوان باشد. معلوم نیست که «ایدئولوژی انقلابی» این وسط چکاره است. آیا به جز اینکه نقش یک عنوان هویتی را برای «کمیته جواد نظری فتح آبادی» بازی کند، کاری از دستش برمی آید یا نه. 

جنبشـــ
بـــرای
انقلابــ

Thursday, November 21, 2019

در حاشیه این خیزش سرفراز بی سر


امروز وقت نسخه پیچیدن و رهنمود عملی دادن از خارج گود برای جوانان شورشگر و دست از جان شسته نیست.
نیازی به تکرار اخبار و تفسیر وقایع صرفا به قصد تفسیر، یا به هدف پیشدستی و رقابت با هم نیست.
توهم و اغراق در مورد اینکه انگار حرکتی آگاهانه علیه نظام سرمایه داری و برای سرنگونی جمهوری اسلامی آغاز شده، هیچ دردی را دوا نمی کند.
می شود از دیدن صحنه های الهام بخش و تکان دهنده به شور وهیجان آمد، که آمده ایم. 
می شود در برابر این همه جنایت و قساوت و دروغ بافی حاکمان اسلامی از خشم به حد جنون رسید، که رسیده ایم. 
می توان از صبح تا شب در شبکه های اجتماعی پرسه زد و کامنت گذاشت و دنبال راهی برای آسوده کردن وجدان گشت و دوباره با همان پرسش همیشگی روبرو شد:
شکاف میان آگاهی و خودانگیختگی، جای خالی سیاست و نقشه و استراتژی انقلابی در روزهای انفجار خشم و نفرت و حق طلبی، معضل جدا افتادن نیروهای کمونیست و چپ انقلابی از نیروی جوان شورشگر پشت مرزهای نسلی، زبانی، لحنی و سلیقه ای، و حتی جغرافیایی، چگونه و چه زمان رفع خواهد شد؟ هر کس که خود را کمونیست انقلابی می داند، متشکل یا غیر متشکل، باید به این پرسش پاسخ دهد که شکاف میان آگاهی انقلابی و عمل خودانگیخته توده ها را چگونه می توان پر کرد؟ به اضطرار چه قدم هایی باید برداشت تا فداکاری و قهرمانی صدها جانباخته و هزاران زخم خورده و اسیر به هدر نرود؟
انگیزه کارگران و زحمتکشان و بیکاران و بی آیندگانی از زن و مرد، که خودانگیخته خیابان ها را با دست خالی و بی هراس از گلوله و زندان تسخیر می کنند تغییر وضع موجود است؛ رسیدن به یک زندگی بهتر است. برای اینکه این انگیزه به حرکتی پایدار و منسجم و بنیان کن تبدیل شود باید پرچم و شعار و آلترناتیو سیاسی و قطب انقلابی روشن و قابل دسترسی در میدان باشد. و گرنه همیشه نیروهایی برخوردار از مهارت های تبلیغی و امکانات رسانه ای و حمایت بین المللی وجود دارند که بازگشت به گذشته را به عنوان آینده ای ممکن و مطلوب جا بزنند. نظم مستقر را رنگ و لعابی نو بزنند و به جامعه بفروشند. 
ساختن قطب انقلابی در گرو متحد شدن و مبارزه و همکاری نیروها و عناصر گوناگون به گرد شعارها و تغییر و تحولات مشخص است. تغییر و تحولاتی که انجامش به معنی دگرگونی واقعی وضع موجود از نظر سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و زیست محیطی باشد. محو ستمگری و نابرابری طبقاتی و جنسیتی و ملی و مذهبی را معنا دهد. با بنیان نهادن نظام سوسیالیستی و حرکت در جهت انقلاب جهانی کمونیستی معنا شود. 
وقتی که از ضرورت اتحاد نیروها می گوییم یعنی کسانی که به درجه ای هم دیدگاه های متفاوت دارند و هم گرایشات سیاسی متفاوت. اما جهت گیری های سیاسی و منافع طبقاتی مشترکی هم دارند که بر اختلاف نظرها می چربد و با اتکا به آن می توان قطبی متحد را پی ریزی کرد و سازمان داد.
ساختن قطب انقلابی در گرو تغییر یک معادله دیگر هم هست. شورشگران در پی هر هجوم خونین نیروی مسلح سرکوبگر از خود می پرسند که چگونه می توان بر این دستگاه سازمان یافته و مجهز نظامی ـ امنیتی ـ رسانه ای پیروز شد و از دور باطل مبارزه ـ شکست در این جنگ نابرابر بیرون آمد. 
توده های مردم حتی اگر چندین قیام خودانگیخته را هم تجربه کنند، خود به خود مسلح نخواهند شد و خود به خود دانش و توان و تشکل لازم برای ضربه زدن و در هم شکستن ماشین دولتی را بدست نخواهند آورد. جنگ انقلابی پیروزمند، استراتژی می خواهد. نقشه و تاکتیک های دائما متغیر می خواهد. ابتکار عمل و فرصت سنجی می خواهد. و همه این ها به یک مغز و مرکز برای تحلیل و تصمیم گیری و رهبری نیاز دارد. ابتکارات میدانی توده های شورشگر فقط در صورتی می تواند واقعا شکوفا و فراگیر شود و به جایی برسد که جذب استراتژی و تاکتیک های جنگ انقلابی شده و جای خود را در نقشه هایش پیدا کند. شکل دادن به چنین مغز و مرکزی، وظیفه کمونیست ها و انقلابیونی است که ضرورت سازماندهی قهر انقلابی برای کسب پیروزی را درک کرده اند.

در این بحث، دنبال حزب پیشاهنگ پرولتاریا و نقش و جایگاه آن در سازماندهی و رهبری انقلاب اجتماعی می گردید؟ 
ایجاد پیشاهنگ کمونیستی در جامعه، وظیفه ای مجزا و مجرد از بحث و مبارزه و همکاری و هم اندیشی برای پاسخ به تضادها و پرسش هایی که برشمردیم نیست. تئوری انقلابی کمونیستی [کمونیسم نوین] که پایه و اساس خط ایدئولوژیک و سیاسی چنین حزبی را تشکیل خواهد داد، در جریان پاسخگویی به این تضادها و نیازها است که نقش تعیین کننده خود را بازی می کند و به عمل تبدیل می شود. در دسترس جامعه قرار می گیرد، محک می خورد، عمیق تر و دقیق تر می شود و جای پای خود را محکم می کند.

سی آبان 1398
جنبشـــ
بـــرای
انقلابـــ





Friday, November 8, 2019

وضعیت اضطراری ـ فاجعه محیط زیستی و راه حل واقعی و انقلابی

یادداشت مترجم
ماه دسامبر سال 2015 (آذر )1394 نمایندگان 195 کشور عضو سازمان ملل در پاریس جمع شدند تا در مورد خطراتی صحبت کنند که ادامۀ زندگی نوع بشر در کرۀ زمین را در نتیجۀ گرمایش و تغییرات اقلیمی مورد تهدید قرار داده است. دانشمندان و فعالین محیط زیست مدت هاست زنگ خطر را به صدا آوردهاند، گفته اند و نوشته اند که فعالیت انسان، استفادۀ بی رویه و ناپایدار از منابع کرۀ زمین، یا به واقع غارت و نابودی این منابع در خدمت سود، ما را به جایی رسانده که اگر سریعا دست به تغییرات جدی نزنیم، تنفس، آب، خوراک... به یک کلام ادامۀ زندگی روی این کرۀ خاکی به این شکلی که می شناسیم پایۀ تکامل هزاران هزار ساله مان بوده) دیگر ممکن نخواهد بود. تغییر فصل ها از رویه خارج می شود، هوا گرم تر می شود، سطح دریاها بالا می آید.  تاثیرات گرمایش، «بالقوه» نیست. هم اکنون شاهد شکل های عجیب و غریبی از سیل و طوفان و بی آبی هستیم که هر سال بدتر میشود. به گزارش سازمان بهداشت جهانی سال گذشته بیش از صد و پنجاه هزار نفر در جهان بر اثر تغییرات اقلیمی جان دادند. و این سوای کسانی است که در اثر نتایج غیرمستقیم گرمایش (از جمله ریزگردها و آلودگی) آسیب دیدند و یا تلف شدند.  بر اساس همین گزارش این رقم هر سال بالا می رود و سرعت افزایش نابودی هم تصاعدی خواهد بود.
جغرافیای کره زمین متغیر است و تاثیر این تغییرات یکسان نیست. اگر مناطق ساحلی با بالا رفتن سطح اقیانوس ها رفته رفته غرق می شوند و طوفان و گردباد شرق آسیا و بخش هایی از اروپا و آمریکا را مورد تهاجم قرار می دهد، خاورمیانه و بخش های وسیعی از آفریقا اسیر چنگال خشکسالی اند. کارشناسان معتقدند که بحران آب در ایران (که نتیجۀ گرمایش از یک طرف و مدیریت غیرمنطقی و سودمحور منابع آبی و تولید به طور کلی است) به حدی است که در صورت ادامه وضعیت کنونی در عرض کمتر از بیست سال 70 در صد جمعیت کشور به شهرهای بزرگ مهاجرت خواهد کرد. پیش بینی های دیگر حاکی از آن است که بادهای گرم بیسابقه در آینده، منطقه خلیج فارس را غیر قابل سکونت می کند.
بیش از بیست سال است که سران و نمایندگان کشورهای عضو سازمان ملل جمع میشوند تا دربارۀ معضالتی که حیات زمین را تهدید می کند بحث کنند و چاره بیندیشند. اجلاس پاریس بیست و یکمین نشست در این سلسله نشست ها بود. نشست های قبلی (از جمله پانزدهمین نشست زیست محیطی سازمان ملل در کپنهاگ ـ دانمارک) که جزوۀ حاضر حول و حوش آن تهیه شد) به نتیجه نرسیدند و اجلاس پاریس نیز (علیرغم تبلیغاتی که حول و حوش آن انجام شد و جشن و سرور پایانی دست اندرکارانش) وضعیت بهتری نداشت. نمی توانست هم داشته باشد. وضعیت خطیری که با آن روبروییم نتیجۀ کارکرد سرمایه داری است و نمی توان از نمایندگان نظامی که از شیرۀ جان انسان ها تغذیه می کند و از همه کس و همه چیز منبع کسب سود می سازد انتظار داشت منافع خود را تابع سلامت و بهروزی انسان ها و آینده زمین کنند.
هر ساله فعالین و مردم بسیاری خارج از سالن مذاکرات سازمان ملل، خیابان را تسخیر می کنند تا صدای اعتراض به وضع حاضر را به گوش جهانیان برسانند. امید اغلب اینان البته به دولت های سرمایه داری است. شاید هم رفتارشان از سر نومیدی و استیصال است. به هر حال، توهم به دمکراسی بورژوایی عامل مهمی است در پنهان ماندن چهرۀ مسببین اصلی وضع موجود. در عین حال، واقعیت سهمگین فاجعه هر ساله تعداد بیشتری را به صحنه مبارزه می کشاند؛ مبارزه ای که شناخت بیشتر از اکوسیستم کره زمین، انرژی ها و راهکارهای آلترناتیو، آگاه سازی، تولیدات هنری و مبارزه میدانی را شامل می شود.
جزوه ای که در دست دارید به بحران کنونی زیست محیطی می پردازد، نقش سرمایه داری در آن را بررسی می کند و شمایی کلی از راهکار برون رفت از این بحران و فاجعه را نیز پیش می گذارد. این مجموعه اول بار در سال 2010 به عنوان شماره ویژۀ «انقلاب» ارگان حزب کمونیست انقالبی آمریکا* منتشر و سپس به صورت کتابچه تکثیر شد. علیرغم گذشت نزدیک به 6 سال، تحلیل پایه ای و جهت گیری و سیاست های پیش گذاشته شده در این جزوه همچنان معتبر و تازه است. از آن زمان تاکنون، وضعیت زیست محیطی کره زمین بدتر شده و این واقعیت تاسف بار تائید و تاکیدی مجدد است بر مباحث اساسی «وضعیت اضطراری.»
ترجمه فارسی متن، حاصل کار تنی چند از رفقاست که با جمع انقلابی انترناسیونالیستی «ایستادگی برای زمین» در مبارزات سال 2015 علیه اجلاس کشورهای سازمان ملل در پاریس و سایر شهرهای اروپا شرکت داشتند تا ضرورت نقطه پایان گذاشتن بر حیات سرمایه داری را به عنوان تنها راه حل واقعی و ممکن برای خروج از بحران کنونی محیط زیست، در درون این جنبش تبلیغ و ترویج کنند.

برای مطالعه و دانلود جزوه «وضعیت اضطراری» روی تصویر جلد جزوه در ستون سمت راست صفحه کلیک کنید

به یاد رفیقی که چهل سال است گمنام مانده است

  در روزهای بهمن، هجوم خاطره ها بر نسل ما آغاز می شود. باید هم چنین باشد. چرا که آن خاطرات، با آتش شور و فلز شعور  در ذهن ما حک شد و از جوهر...