تفرعن و تحریف



تفرعن و تحریف
چکیده جمعبندی حزب مارکسیست لنینیست مائوئیست از جنبش دانشجویی دهه 1380

به تازگی حزب کمونیست ایران ـ مارکسیست لنینیست مائوئیست (از این به بعد به اختصار حزب م ل م) جزوه ای را در جمعبندی از جنبش دانشجویی ایران در دهه 1380 منتشر کرده است. مناسبت انتشار این جزوه، 16 آذر (روز دانشجو) است. انتخاب این مناسبت، خود جای شگفتی دارد. چون این حزب در سال گذشته، مقاله ای در نشریه آتش منتشر کرد که به نظر می رسید به جمعبندی جدیدی در ارتباط با شانزدهم آذر رسیده و بر این اساس، جنبش دانشجویی را به انتخاب نمادی دیگر دعوت می کند:
«شانزدهم آذر را به‌عنوان "روز دانشجو" باید پشت سر گذاشت و نقطه عزیمت نوینی را برای جنبش دانشجویی به‌ثبت رساند. آن چارچوبه ضد ارتجاع و ضد امپریالیسم که شانزدهم آذر نمادش بود دیگر وجود ندارد.» [سرمقاله نشریه آتش شماره 85 – آذر ماه 1397]
اما دوباره شانزدهم آذر شد و هیچکس جملات بالا را جدی نگرفت و حزب م ل م نیز برگشت به خانه اول. اشاره به این نکته مهم است؛ چون این فقط یک نمونه از درک این حزب از تبلیغات برای متفاوت جلوه دادن خود از بقیه است. ایده این است که با این روش می توان توجه نیروهای پیشرو را به خود جلب کرد. اشاره به این نکته از یک زاویه دیگر هم مهم است: هدف از این نوع تبلیغات تنگ نظرانه است و بر اساس شرایط و منافع روز. به همین علت خیلی زود فراموش می شود و حتی در حافظه فعالین این حزب هم باقی نمی ماند.  نه طرح کردنش مبنای محکمی دارد و نه هدف جدی و ادامه داری پشت آن است.(1)
حالا حزب م ل م با جزوه جدیدش آمده تا به حساب جنبش دانشجویی رسیدگی کند و بر ویرانه های بر جای مانده از چپ دانشجویی دهه 1380 به گفته خود یک جنبش دانشجویی کمونیستی راه بیندازد. جزوه با لحنی طلبکارانه و متفرعنانه به دانشجویان نهیب می زند که:
«در خیزش آبان صدایی که از تجمعات چند دانشگاه بلند شد هیچ نسبتی با انزجار و خشم جاری در خیابان های بیش از شصت شهر کشور در هفته پایانی ماه آبان نداشت.... دانشگاه... کم فروغ و سترون بود... دانشجویان آیا توده های خیزش را زیر تیغ و درفش دژخیم تنها رها کرده اند؟ یا در  بهت و رخوت ناشی از سنگینی بی سابقه اوضاع، انتظار یک قطب بندی فکری رادیکال جهت ایفای نقش تاریخی شان را می کشند؟»
و در ادامه این تحلیل سرسری و بی نتیجه از گرایش طبقاتی مسلط بر دانشگاه را پیش می گذارد:
«واکنش دانشگاه به طرز عجیبی مشابه عکس العمل خرده بورژوازی متوسط و مرفه و لایه های میانی جامعه به این خیزش بود.»
خب که چه؟ حتی اگر چنین بود، آیا علتش را باید در دانشگاه و دانشجویان جست و جو کرد یا در بی عملی و تاثیر اندک نیروهایی که ادعا می کنند نقش شان رهبری کردن و به راه انداختن مبارزات انقلابی است؟نه تصویری که حزب م ل م از دانشگاه ارائه می دهد یک تصویر واقعی است و نه درکی که این جریان از مکانیسم و کم و کیف خیزش توده ها دارد یک درک علمی است. این ها به طور کنکرت چه انتظاری از دانشگاه در روزهای خیزش داشتند؟ وقتی که از کم فروغ و سترون بودن دانشگاه می گویند آیا منظورشان رفتار و رویکرد دانشجویان چپ است؟ یا از نهادی مثل «شوراهای صنفی» توقع واکنش فوری و درخور داشتند؟ سوال مهم تر اینکه، «دانشگاه» در شرایط جنگ خیابانی چکار می توانست و می بایست انجام دهد؟
ظاهرا حزب م ل م بی خبر است که حداقل بخشی از دانشجویان چپ با گرایشات مختلف و با سطوح متفاوتی از ارتباط و سازماندهی، برای پیوستن به خیزش و تاثیرگذاری سیاسی بر آن تلاش کردند. این حزب چون خودش هیچ تحرکی نداشته، کم فروغی و سترونی اش را به حساب بقیه می نویسد. اتفاقا این خود حزب م ل م است که در بهت و رخوت منتظر نشسته تا دستی غیبی از اینترنت بیرون بیاید و با مجموعه ای از مقالات و اسناد، در میان دانشجویان یک قطب بندی فکری رادیکال ایجاد کند. این حزب در خیزش دی ماه 1396 و این بار در آبان ماه 1398 نقش نظاره گر بازی کرد. حتی نتوانست مثل سال 1388 که لااقل گزارشگر رویدادها بود عمل کند. البته هیچ بعید نیست که حزب م ل م با مشاهده آکسیون های مبارزاتی دانشجویان چپ در شانزدهم آذر امسال، مثل موارد قبل جو گیر شود و سرزنش های متفرعنانه اش را فراموش کند.
رابطه طلبکار بودن از جنبش دانشجویی و ادعاهای بی اساس
روی دیگر طلبکار بودن حزب م ل م از «دانشگاه»، فراموشکار بودنش در مورد فعالیت ها و نفوذ ادعایی این حزب در جامعه است. فقط یک نمونه: حوالی هشتم مارس 2018 (روز جهانی زن)، فراخوانی تحت عنوان «از عصیان زنان علیه حجاب اجباری دفاع می کنیم» منتشر شد. این فراخوان ظاهرا غیر حزبی را حزب م ل م صادر کرده بود. فراخوان عصیان زنان به سایت های مختلف خبری ـ سیاسی اپوزیسیون چپ فرستاده شد و در مواردی از آن ها خواسته شد که «به علت اهمیتش و اینکه در ایران صادر شده آن را در بالای ستون های سایت خود قرار دهید». در اطلاعیه دیگری که روی سایت حزب م ل م قرار گرفت ادعا شده بود که صادرکنندگان این فراخوان «یک گروه زیرزمینی از فعالان جنبش زنان در ایران» هستند. هدف حزب م ل م از کل این ماجرا، صرفا مقابله با حرکت مبارزاتی متحدانه ای بود که از دو سال قبل از آن در خارج از کشور تدارک دیده شده بود و ضدیت با حجاب اجباری در مرکزش قرار داشت. این حرکت با نام کارزار مبارزه با خشونت دولتی، اجتماعی و خانگی علیه زنان به پیش می رفت. حزب م ل م بر اساس حس کور رقابت بورژوایی تمام تلاش خود را بکار برد تا آن حرکت ضدارتجاعی را از هم بپاشاند یا تضعیف کند. برای این کار، سایت درست کرد؛ افرادش را در شبکه های اجتماعی فعال کرد تا جنگ روانی و ضد تبلیغات به راه بیندازند؛ یک تشکیلات مجازی (با منشور و دفتر و دستک و لوگوی رنگی) ساخت که البته بعد از سپری شدن هشت مارس پارسال دیگر هیچ خبری از موجودیت و فعالیتش نشد. دست آخر، حتی کلمه «کارزار» را هم به فراخوان عصیانش اضافه کرد تا در ذهن کاربران اینترنتی که کلمه کارزار را جست و جو می کنند اغتشاش ایحاد کند. اما موثرترین روشی که حزب م ل م برای جلب نظر (یا در واقع کسب امضای برخی افراد پای فراخوانش) بکار برد، ردیف کردن امضاهایی دال بر نفوذ این حزب در مبارزه علیه حجاب اجباری در ایران بود. برای نمونه: جمعی از دانشجویان مبارز دانشگاه های ایران؛ جمعی از زنان مبارز علیه حجاب اجباری در تهران؛ جمعی از دانشجویان هنر؛ جمعی از حامیان «دختران خیابان انقلاب» در چندین شهر ایران؛ جمعی از جوانان خیزش دی ماه: علیه دین و حجاب؛ جمعی از فعالین کار کودک.
ذکر این اسامی فقط ابزاری بود برای مرغوب تر جلوه دادن متاع خود در بازار. احتمالا خود حزب م ل م هم دیگر این اسامی را از یاد برده است و یک لحظه هم به ذهنش نمی آید که در جریان خیزش آبان ماه 1398 این «جمعی از...»ها که قاعدتا می بایست حداقلی از تشکل و ارتباط بین شان برقرار باشد، کجای کار بودند  و چه کردند؟ جنگ خیابانی به کنار؛ نشانه حضور و تاثیرشان در مراسم 16 آذر 1398 چه بود؟ حداقل 4 سال از زمانی که حزب م ل م مدعی است از التقاط ها و انحرافات سیاسی و ایدئولوژیک قبلی گسست کرده و کمونیسم نوین باب آواکیان را مبنای حرکت خود قرار داده می گذرد؛ یک سال و نیم از زمانی که سند «بیانیه انقلاب» را با طرح شعارهای معینی مثل «جمهوری اسلامی، ارتش آمریکایی دو روی ارتجاع‌اند/ خامنه‌ای و ترامپ دشمنِ توده‌هایند»، «زن، کارگر، دانشجو اتحاد اتحاد!»، «فقر، حجاب، اختلاس آماج یک پیکارند/ خامنه‌ای و ترامپ مُجری استثمارند»، «دشمن مردم خانگی و خارجی ندارد! جمهوری اسلامی و آمریکا هر دو دشمن‌اند!» منتشر کرده، می گذرد. حتی یک نمونه از انعکاس این شعارها را در مبارزات سیاسی در درون دانشگاه و جامعه سراغ دارید؟ حزب م ل م حتی فراموش کرده که از این شعارها، زیر اطلاعیه هایی که در ارتباط با خیزش آبان ماه 98 بیرون داده استفاده کند.
چپ دانشجویی و مسئله ارتباط تشکیلاتی با گروه ها و احزاب
اما بخش تحلیلی جزوه حزب م ل م با این توضیح واضحات آغاز می شود که «جنبش دانشجویی رهبر انقلاب کمونیستی و حزب سیاسی نیست. اما تاریخا و پتانسیلا بستر مهمی برای تبلیغ کمونیسم و انقلاب در سطح جامعه و جذب و آموزش کادرهای کمونیست آینده بوده است.» [خط تاکید از من است]
و در ادامه، نکات بدیهی تاریخی طوری مطرح شده انگار تئوری تکامل داروین را کشف کرده اند:
«اینکه چپ ایران عمده عناصـر فعال خود را نه از کارخانه که از دانشگاه عضو گیری کرده اسـت، نه نقطه ضعف آن بلکه نقطه  تلاقی خوش یمن دانشگاه و مبارزه، قلم و تفنگ، آگاهی و عمل است. تجربه سال های 20 تا 32، جنبش چریکی (44 تا 55)، کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور و سال های 57 تا 60 کــه دانشجویان برای ادامه مبارزه به سازمان های چپ و کمونیست می پیوستند، مؤید این حقیقت است.»
تحلیل حزب م ل م از اینجا به بعد جالب تر است. می نویسند:
«اما چـپ دانشجویی دهــه 80 به این ضرورت نپرداخت و حلقه اتصال مبارزه اش در دانشگاه با آماج عظیم تر انقلاب کمونیستی در جامعه مفقود بود. پنداری جنبش دانشجویی باید پدیده ای جدا از آن و در خود باشد که فقط لازم است تداوم یابد.»
حزب م ل م از دانشجویان چپ دلخور است که چرا «برای ادامه مبارزه به احزاب چپ» نپیوستند! این یک ارزیابی غیرتاریخی و ناقص است که شرایط عینی و ذهنی جنبش کمونیستی به طور کلی و جریان چپ در بین دانشجویان را نادیده می گیرد. واقعیت تاریخی این است که در مثال های یاد شده [دوران 20 تا 32، دوره تسلط مشی چریکی، دوران کنفدراسیون و دوران تحولات 57] این گروه ها و احزاب سیاسی بودند که برای تاثیرگذاری بر جنبش دانشجویی و فضای دانشگاه برنامه ریزی می کردند و مشخصا با شناخت از عناصر پیشرو و صف اول این جنبش، آنان را به طرق مختلف و بعد از گذر از پروسه شناخت متقابل، در سطحی مناسب جذب تشکیلات خود می کردند. واقعیت تاریخی دیگر این است که در دوران 20 تا 32، دهه 1350 و حتی در بحران انقلابی 57، ایده کمونیسم انقلابی درسطح بین المللی قدرتمند بود و فعالیت متشکل انقلابی از نگاه پیشروان جنبش های مختلف هم امری ضروری بود و هم جذاب. حزب م ل م ذهنیت «چپ دانشجویی دهه 80» را یک کاسه و یکسان نشان می دهد. در همان چپ دانشجویی، عناصری بودند که بر پایه گرایش سیاسی خود و درک و برداشتی که از انقلاب کمونیستی یا سوسیالیسم داشتند، خواهان ایجاد حلقه اتصال مبارزه دانشگاه با آماج بزرگتر بودند. و البته در این راه، در حد توان و امکانات خود تلاش کردند به گروه ها و احزاب همفکر خود متصل شوند.
حزب م ل م مدعی است که «تمامی گرایشات موجود در چپ دانشجویی دهه 80 ..... به درجات مختلف دچار "جنبش همه چیز، هدف هیچ چیز" شده بودند.» و ادامه می دهد:
«مبارزه روز دانشجویان هدف مشخص و با آینده انقلاب کمونیسـتی هیچ پیوند و خط رابطی نداشت. گویی قرار نبود جنبـش دانشجویی و مبارزاتش به یک هدف مشخص سیاسی جامعه پیوند بخورند و به نتیجه مشخصی منتهی شوند. موجودیت جنبش دانشجویی به صرف "جنبش" بودن آن تعریف می شد و هیچ هدف و خروجی مشخصی در ارتباط با کمونیسم و انقلاب برای آن متصور نبود.»
این حرف ها بیشتر از اینکه تحلیل از گرایش حاکم بر چپ دانشجویی دهه 80 باشد، توهم و خوشخیالی حزب م ل م نسبت به آن پدیده را نشان می دهد. اگر حزب م ل م معتقد است که آن چپ ملغمه ای از گرایشات سوسیال دمکراتیک و ترتسکیستی و بدیویی و رویزیونیستی بود، معلوم نیست با چنین گرایشاتی، جنبش دانشجویی قرار بود به کدام هدف مشخص و به کدام آینده پیوند بخورد؟ ضمنا این نهایت خام اندیشی است اگر مثل حزب م ل م فکر کنیم افراد مرتبط با احزاب و گروه های چپ و یا هواداران آن ها فقط به دنبال "جنبش برای جنبش" بودند و اهداف بلندمدت تر [اهداف حزبی خاص خود] را دنبال نمی کردند. ساده اندیشی است اگر فکر کنیم که سر پل های این نیروها در دانشگاه به دنبال جلب نیرو از میان پیشروان و مبارزان صف اول برای تشکیلات خود نبودند. به زبان ساده تر، به دنبال ماهیگیری از دل این رودخانه نبودند [یا به زبان رنگ و لعاب زده حزب م ل م، در پی انتقال چکیده بهترین عناصر این جنبش به پیشگام این انقلاب نبودند!] و فقط آمده بودند تا جنبشی بی هدف در حمایت از جنبش های اجتماعی دیگر به راه بیندازند. حرف های حزب م ل م در مورد این موضوع، یا خام اندیشی است و یا معوج کردن واقعیت به قصد انطباق با «شابلون» نقد «جنبش همه چیز، هدف نهایی هیچ چیز».  
جنبش دانشجویی و دورنمای کمونیسم
دورنمایی که حزب م ل م در جزوه اش تحت عنوان «جنبش نوین دانشجویی» جلو می گذارد بر یک درک علمی از پدیده جنبش دانشجویی استوار نیست. حزب م ل م از «ضرورت ساختن جنبشی برای انقلاب» در دانشگاه می گوید و اسمش را جنبش نوین دانشجویی می گذارد. اما وظیفه عمده این جنبش از دید این حزب چیست؟ می گوید:
«وظیفه عمده جنبش نوین دانشجویی، بردن انقلاب کمونیستی و کمونیسم نوین در ابعاد وسیع و توده ای به میان جامعه و دانشگاه است. کمونیسم نوین باب آواکیان باید به مساله شماره یک جنبش نوین دانشجویی تبدیل شود. حتی مبارزه آشتی ناپذیر و مداوم با دشمن در دانشگاه، منوط به تحقق این وظیفه و پاسخ دادن به ضرورت آن است.»
در اینجا مفاهیم جنبشی برای انقلاب، جنبش دانشجویی، «بردن انقلاب کمونیستی در ابعاد وسیع و توده ای» [که احتمالا منظور تبلیغ و ترویج تئوری های این حزب است] کاملا مبهم و قر و قاطی مطرح شده است. بالاتر دیدیم که این حزب، با رجوع به تاریخچه جنبش دانشجویی، تشخیص داده بود که این جنبش بستر مهمی برای تبلیغ کمونیسم در جامعه بوده است. اما حالا در ذهن حزب م ل م این «بستر مهم» جای خود را به «وظیفه عمده» می دهد. تجربه تاریخی به ما نشان می دهد که گروه ها و محافل و احزاب کمونیستی و چپ در درون جنبش های دانشجویی [بر این بستر] آرمان ها و ایده ها و سیاست های کمونیستی و چپ را تبلیغ می کردند و بر اساس توان مشخص خود و دامنه مشخص جنبش دانشجویی، این ایده ها و سیاست ها را نه فقط در محیط دانشگاه که در جامعه هم انتشار می دادند. حرف زدن [بله، فقط حرف زدن] از اینکه یک جنبش نوین دانشجویی باید ساخت که وظیفه عمده اش تبلیغ و ترویج کمونیسم نوین آواکیان در ابعاد وسیع و توده ای باشد، بیان این است که این حزب هیچ درکی از جنبش دانشجویی به عنوان یکی از نقاط تمرکز افکار و گرایشات طبقاتی و سیاسی گوناگون ندارد. با ذهنیگرایی می خواهد این واقعیت مادی را انکار کند یا کنار بزند و خیالات را به جای آن بنشاند. در جملات بالا، تفرعن در رفتار با جنبش ها و گروه ها و احزاب دیگر را هم می بینیم. حزب م ل م در واقع برای آن ها هم [البته در خیال خود] تعیین تکلیف می کند که کمونیسم نوین باب آواکیان باید به مساله شماره یک شان تبدیل شود. و باز هم می رسیم به یک توهم قدیمی: اینکه احزاب دیگر بیایند و خط و ایدئولوژی حزب م ل م را قبول کنند تا پیشبرد مسئولیت ها و وظایف شاق تدارک و سازماندهی انقلاب اجتماعی از روی دوش این حزب برداشته شود و دیگران این وظیفه را پیش ببرند. تبلیغات در فضای مجازی هم به عهده ما! حالا یک لحظه به حرف های سرزنش آمیزی که حزب م ل م متوجه «دانشگاه» کرده بود برگردیم؛ مبنی بر اینکه دانشگاه به وظیفه اش در روزهای خیزش آبان 98 عمل نکرد. آیا از حزبی که وظیفه عمده جنبش نوین دانشجویی را بردن «انقلاب کمونیستی و کمونیسم نوین» به میان جامعه و دانشگاه تعریف می کند، می توان انتظار داشت که در روزهای خیزش و جنگ خیابانی، در پی سازمان دادن عمل مشخص بر اساس تحلیل مشخص از شرایط مشخص باشد؟ این انتظاری ساده لوحانه است.
نکته مهم دیگر این است که «جنبشی برای انقلاب» در ادبیات باب آواکیان معنا و مفهوم معینی دارد و نمی توان صرفا برای جلوه دادن خود به عنوان رهرو کمونیسم نوین، این فرمولبندی را دلبخواهی بکار برد. منظور از «جنبشی برای انقلاب» یک جنبش فراگیر میلیونی است که بر مبنای یک نقشه و استراتژی روشن و تحت رهبری یک حزب پیشاهنگ کمونیستی، ظرفیت به پیروزی رساندن انقلاب اجتماعی (انقلاب سوسیالیستی) را داشته باشد. این حرکت حاصل جمع «جنبشی برای انقلابِ» دانشگاه، «جنبشی برای انقلابِ» زنان علیه ستم جنسیتی، «جنبشی برای انقلاب» ملل ستمدیده و... نیست. این طور نیست که چند نفر چنین «جنبشی» را در یک محیط مبارزاتی اعلام کنند و بعد به تدریج نیروی شان اضافه شود و به «جنبشی برای انقلاب»های دیگری از این نوع که آن ها هم در حال گسترش هستند بپیوندند و انقلاب  کنند. «جنبشی برای انقلاب» نتیجه و نشانه تلاش ها و پیشروی های حزب پیشاهنگ کمونیست در عرصه های مختلف مبارزه در گذر از افت و خیزها، بکارگیری شکل های متنوع مبارزه و تشکل (از جمله در جریان شورش ها و جنگ های خیابانی) است. جنبشی برای انقلاب در شرایط مساعد معین [آنچه لنین تحت عنوان اوضاع انقلابی تبیین کرد] از دل جهش هایی که در اوضاع عینی و ذهنی جامعه اتفاق می افتد، شکل می گیرد.
آنچه آواکیان در ارتباط با وظیفه مشخص حزب تحت رهبریش در آمریکا در مورد دانشگاه ها می گوید نیز با بحث کاریکاتوریزه شده حزب م ل م در مورد ساختن جنبش نوین دانشجویی یا جنبشی برای انقلاب در دانشگاه های ایران تفاوت دارد.
آواکیان می گوید: «تا به حال هر وقت جنبشی رادیکال یا انقلابی در جامعه به راه افتاده، دانشجویان بخش مهمی از آن بوده اند و نقش مهمی در آن بازی کرده اند. ولی حس می کنم که ما آن طور که باید و شاید دنبال یک رویکرد سیستماتیک برای به راه انداختن یک جنبش رادیکال دانشجویی و یک جریان واقعا انقلابی و کمونیستی در درون این جنبش نبوده ایم.… نمی شود بدون وجود یک جنبش رادیکال دانشجویی، در عرض یک هفته یا یک ماه به یک جنبش رادیکال توده ای دانشجویی رسید..... بدون این وجه مهم، یعنی بدون یک جنبش رادیکال دانشجویی که قطب انقلاب و کمونیسم جزء مهم و رشد یابنده ای از آن را تشکیل دهد، هرگز انقلابی در کار نخواهد بود. قطب انقلاب و کمونیسم هم باید نیرو جذب کند و چه در درون جنبش دانشجویی و چه در سطح جامعه نیرویی چالش گر باشد و برای جذب افراد به انقلاب کمونیستی بجنگد.» (کتاب کمونیسم نوین ـ بخش سوم ـ [جوانان، دانشجویان و قشر روشنفکر]، خط تاکیدها از من است)
آواکیان به دنبال به راه انداختن یک جنبش رادیکال دانشجویی است که حزب در درونش یک جریان واقعا انقلابی و کمونیستی را ایجاد کند. به همین روشنی. او دنبال ساختن [و رهبری کردن] یک جنبش رادیکال دانشجویی متشکل از عناصر و گرایش های مختلف رادیکال و رزمنده و ضد سیستم است که این بدون شک با یک جریان کمونیستی دانشجویی تفاوت دارد. او تاکید می کند که قطب انقلاب و کمونیسم باید جزء مهم و رشد یابنده ای از این جنبش باشد. آواکیان برخلاف حزب م ل م، واژه ها را سرسری بکار نمی برد بلکه هر یک را آگاهانه انتخاب می کند. او حتی از ساختن یک جنبش انقلابی دانشجویی حرف نمی زند بلکه از یک جنبش رادیکال می گوید. حزب م ل م اما به این چیزها کاری ندارد؛ فقط می خواهد با عناوین دهان پر کنی مثل «مساله شماره یک شدن کمونیسم نوین آواکیان»، در آزمون بیعت نمره قبولی بگیرد.
و اما جمعبندی حزب م ل م از نشریه دانشجویی بذر
در اینجا به ارزیابی ارائه شده در جزوه از دو جریان «چپ شورایی» و «داب» نمی پردازم و منحصرا به ارزیابی به اصطلاح انتقادی که از نشریه دانشجویی بذر صورت گرفته کار دارم. این بخش جداگانه در جزوه، ظاهرا قرار است انتقاد از خود حزب م ل م از سیاستش در قبال جنبش دانشجویی دهه 1380 باشد. این انتقادی یک جانبه و غیر تاریخی است که هم گرایش انحلال طلبانه حزب م ل م را منعکس می کند و هم تحریف تاریخ مستند را.
بذر یک نشریه دانشجویی بود و بس. بر خلاف ادعای جزوه حزب م ل م که می گوید «حزب ما ضـرورت کمک بــه انتشار یک نشریه دانشجویی منظم را حس کرد»، این نشریه به عنوان پروژه حزب م ل م برای تاثیرگذاری بر فضای چپ دانشجویی و نهایتا جلب و جذب نیروهای پیشرو از درون آن برای این تشکیلات به راه انداخته شد. از همان ابتدا، حزب م ل م در نگارش مقالات اصلی بذر و نظارت و ادیت سایر مطالب این نشریه نقش مستقیم داشت. دوره انتشار بذر هم زمان شد با رشد گرایش انحلال طلبانه ایدئولوژیک در این حزب. این گرایش از یک سو ناشی از ناتوانی در حل مسائل اساسی مربوط به تدارک و سازماندهی در مسیر انقلاب اجتماعی بود و از سوی دیگر، نشانگر تعمیق بحران در صفوف جنبش بین المللی مائوئیستی و محدودیت ها و اشکالاتی که از دیرباز در اپیستمولوژی و رویکرد و روش مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم وجود داشت. محدودیت هایی که راه تحلیل علمی از تضادها و تحولات نوین، روشن کردن ناروشنی ها و ترسیم راه انقلاب کمونیستی در عرصه جهانی را می بست.
آنچه در صفحات بذر منعکس می شد این جهت گم کردگی و انحلال طلبی و ناروشنی را بازتاب می داد. برخلاف تحلیل حزب م ل م که مشکل «رقیق» بودن محتوای بذر را به «همه با همی» کردن کمونیسم با هدف «پر طرفدار» شدن ربط می دهد، این مشکل بازتاب رقیق شدن موضع ایدئولوژیک و تئوری های این حزب زیر فشار بحران فکری و ناتوانی عملی اش در حل تضادها و پیچیدگی های انقلاب اجتماعی بود. اما یکجانبه نگری و بی انصافی است اگر با دیدن این واقعیات، روی خدمات و جوانب مثبت فعالیت انتشاراتی بذر [و البته تفاوت های خطی واقعی در مطالب گوناگونش] خط بطلان بکشیم و زیر عبارت «بذرهای رویزیونیسم» تر و خشک را با هم بسوزانیم. حزب م ل م این واقعیت را کتمان می کند که نشریه دانشجویی بذر در بین دانشجویان و نیروهای چپ به عنوان نشریه ای متفاوت از سایر نشریات چپ دانشجویی شناخته شده بود که دیدگاه و رویکرد و روش متفاوتی از خطوط کارگریستی، اکونومیستی، سکسیستی، پست مدرنیستی و سوسیال دمکراتیک را در محیط دانشگاه تبلیغ می کرد. نشریه بذر در نگاه به تاریخ جنبش بین المللی کمونیستی مدافع دو تجربه انقلاب سوسیالیستی در شوروی و سپس در چین مائو بود. هر چند بذر صرفا یک نشریه بود اما همین فعالیت انتشاراتی در حد خود به بذر اعتباری بخشید که باعث شد حزب م ل م در جریان خیزش 88 گزارش های میدانی را به امضای بذر منتشر کند.
حزب م ل م با نشریه بذر چه کرد؟ بعد از گذشت دو سال از انتشار بذر، فعالان و مبلغان آن در محیط های دانشجویی دو نکته را احساس می کردند. یکم، جلب توجه در میان دانشجویان چپ و پذیرفتن اینکه با بقیه گرایش ها تفاوت دارد. دوم، نیاز به طراحی کردن و جلو گذاشتن نقشه برای سازماندهی جنبش رادیکال دانشجویی در مقابل طرح ها و روش های علنی گرا و نهایتا رفرمیستی که در قالب چپ به اجرا در می آمد. بالاتر در مورد بروز گرایش انحلال طلبانه حزب م ل م در ستون های نشریه بذر گفتم، اینجا می خواهم روی بی توجهی و یا عدم تمایل این حزب به فکر کردن و راه چاره جستن برای ضرورتی انگشت بگذارم که فعالین بذر احساسش می کردند؛ یعنی قدم گذاشتن در عرصه سازماندهی در دانشگاه و در ارتباط با جنبش دانشجویی و بخش چپ و رادیکال آن. این مسئله ای بود که جواب مشخص و عملی طلب می کرد. اینجا بود که می شد حلقه اتصال بین پیشروان این جنبش را با یک حزب، نه در تخیل که بر بستر مبارزه فکری و عملی ایجاد کرد. حالا حزب م ل م از این می گوید که «نشریه دانشجویی بذر... اساسا امکان تبدیل شدن به جریان را پیدا نکرد و در قواره نشریه.... باقی ماند»، اما نمی گوید که همین حزب بود که با بی برنامگی و نداشتن نقشه سازماندهی، از تبدیل بذر به یک ابزار سازمانده جلوگیری کرد. این را هم باید گفت که نشریه بذر در همان حدی که به این امر نزدیک شد (مشخصا در جمعبندی از ضربه آذر ماه 1387 به چپ دانشجویی) و به نقد خط علنی گرایی پرداخت، توجهات را به خود جلب کرد. اما این به تنهایی پاسخگوی نیازهای جنبش رادیکال در عرصه استراتژی و خط و سازماندهی نبود. عجیب اینکه بعد از گذشت این همه سال، حزب م ل م دارد همان نکاتی را در نقد علنی گرایی چپ دانشجویی دهه 80 مطرح می کند که قبلا نشریه بذر [همان نشریه ای که داشت "بذر رویزیونیسم" می افشاند] جلو گذاشته بود.
تصویری که این حزب از محتوای مطالب بذر ارائه می دهد تحریف واقعیت است. می گویند: «بذر برای پاسخ به ضرورت اتحاد، پر خواننده ماندن و ایزوله نشـدن، به جای کمونیسـم علمی (که تا پیش از تکامل سنتز نوین کمونیسم در مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم فشرده می شد) یک مارکسیسم التقاطی که قرار بود "همه پسند" باشد پیش گذاشت تا حد وسط را بگیرد و هر کس با گرایشات چپ را شامل شود. در 52 شماره نشریه بذر یک نوشته در معرفی و ترویج آثار باب آواکیان، حزب ما و حتی مائو تسه دون نوشـته نشـد. تدریج گرایی مکانیکی چنان دامن آن را گرفته بود که مقالات بذر پس از نزدیک به چهار سال تازه به نام بردن از لنین رسیده بودند!..... در بذر صدای همه بود جز مارکسیست - لنینیست - مائوئیست ها! از انبوه جان ریز تروتسکیست تا هال دریپر آنارکو-تروتسکیســت و ژیژک و  تونی نگری.»
همه شماره های نشریه بذر به شکل آرشیو شده در سایت های مختلف قابل دسترسی است. می شود به مطالب بذر رجوع کرد و نه فقط تبلیغ نظرات انحلال طلبانه و رد پای گرایشات چپ اندر قیچی رهبران حزب م ل م را دید بلکه مطالبی در جهت مخالف این انحلال طلبی [نه فقط در چارچوب مارکسیسم لنینیسم مائوئیسم، بلکه در راستای جمعبندی ها و نتیجه گیری های نوین باب آواکیان تا آن مقطع] را هم پیدا کرد. در این زمینه، مشخصا می توانید به سلسله مقالات ترجمه شده در نقد پست مدرنیسم از رفقای بین المللی پیرو خط آواکیان، مقاله نقد نظرات ژیژک که در پاسخ به انتشار ترجمه مقاله ژیژک در صفحات بذر نوشته شد، ملاحظاتی درباره مکتب فرانکفورت که ترجمه نظرات رفقای بین المللی بود و یا به مطلبی در معرفی انتقادی کتاب «توده انبوه» تونی نگری و مایکل هارت رجوع کنید. حزب م ل م به این سایه روشن ها و تضادها کاری ندارد. نگرش غیرماتریالیستی، غیر دیالکتیکی و رویکرد انحلال طلبانه، این حزب را از مشاهده و بررسی سویه های مختلف در ستون های بذر ناتوان می کند؛ درست همانطور که قادر نیست خدمات و تاثیرات مثبت بذر را بر فضای چپ دانشگاه [و حتی بر معدود عناصری از این جنبش که به واسطه بذر سرشان را به سمت حزب م ل م چرخاندند و متوجه وجود این حزب شدند] ببیند.
در مورد رابطه حزب م ل م با بذر یک مسئله دیگر هم هست که مسکوت گذاشته شده است: انحلال نشریه بذر. انحلال خودسرانه نشریه بذر، بدون دامن زدن به بحث و مبارزه در مورد این تصمیم در میان دست اندرکارانش و صرفا اعلام آن بعد از اجراء، باعث شوک و بروز نارضایتی در صفوف فعالان بذر شد. تصمیم حزب م ل م به تعطیل بذر، بر اساس یک تحلیل نادرست از موقعیت چپ دانشجویی بعد از رویدادهای سال 88 صورت گرفت؛ با این توهم که مهاجرت بخش بزرگی از دانشجویان فعال چپ به خارج از کشور امکان شکل دادن به نوعی تشکیلات رادیکال سراسری (شبیه به کنفدراسیون جهانی در زمان شاه)، به راه انداختن یک جنبش انقلابی جوانان و ایجاد یک قطب کمونیستی تحت رهبری این حزب را در خارج به وجود آورده است [و از این طریق هم می توان صفوف فعالین این حزب را گسترش داد و هم به روی جوانان فعال بر جای مانده در ایران تاثیر گذاشت و جذب شان کرد.] حزب م ل م ، بذر را تعطیل کرد و در کمال بی مسئولیتی حتی یک کلمه به جنبش دانشجویی، به فعالان چپ دانشگاه و به کل جنبش چپ ایران توضیح نداد و جمعبندی اش از این تجربه در اختیار نگذاشت. گویی بذر، صرفا ملک انحصاری و «چاردیواری اختیاری» چند نفر بود که حالا با دیدن جوانان چپ تازه مهاجر از هول حلیم در دیگ افتاده بودند و به سودای «خوردن» این نیروی تازه نفس، حاضر بودند مسئولیت های خود را منحل کنند. جمعبندی انحلال طلبانه و یک سویه ای که حزب م ل م امروز از بذر ارائه می دهد و آن را تجربه ای رویزیونیستی وانمود می کند، در خدمت این عدم پاسخگویی است. بر مبنای این توجیه، «چیزی که رویزیونیستی بود همان بهتر که منحل شد»! 
و به عنوان نکته آخر. حزب م ل م جزوه جمعبندی از چپ دانشجویی دهه 1380 را با این جملات پر سوز و گداز به پایان می برد که «در نتیجه نقد آگاهانه آواکیان، م ل م تقسیم به دو شده بود و حاصل این گسست از یک طرف سنتزی نوین از کمونیسم علمی بود و از طرف دیگر شکل گیری یک رویزیونیسم ضد علمی در پوشش م ل م. نوشتن این سطور برای ما دردناک است. چرا که فرصت یک جهش سیاسی ایدئولوژیک در صفوف جنبش دانشجویی آن سال ها را از دسـت دادیم. رفقای دست اندر کار بذر مملو از انگیزه عمل انقلابی و خدمت به کمونیسم بودند. اما خط نادرست، رویکرد و روش ناصحیح در دیدن واقعیت و پاسخ غلط به ضرورت ها، آن امکان را از حزب ما سلب و از مردم دریغ کرد. این گرایش مصداقی از این مشاهده آواکیان بود که "اکثر کمونیست ها، اغلب اوقات کمونیست نیستند" در حالی که ضرورت جامعه بیش از هر چیز کمونیسم انقلابی است.»
پرسش این است که جمعبندی حزب م ل م از پراتیک خودش بعد اینکه از شر پروژه «رویزیونیسم ضد علمی» بذر خلاص شد و به ادعای خود معنی نقد آگاهانه و گسست آواکیان از جوانب نادرستی که از ابتدا در اپیستمولوژی و نگرش و متد مارکسیستی وجود داشت را فهمید، چیست؟ جز این است که در ادامه گرایش انحلال طلبانه مارکسیست فمینیستی اش [و در تقابل با کمونیسم نوین آواکیان]، بخشی از همان رفقایی که «مملو از انگیزه عمل انقلابی و خدمت به کمونیسم بودند» را درگیر پروژه هویتی و صرفا انتشاراتی «عصیان» کرد؟ پروژه ای که بی نقشه و استراتژی و بدون ارتباط با دورنمای کمونیسم، به صورت خود به خودی ادامه پیدا کرد. پرسش دوم، آیا یک حزب صرفا با انتشار یک رشته مواضع تئوریک و سیاسی [حتی اگر علمی ترین مواضع باشد] و بدون تبدیل آن به برنامه و نقشه عمل و سازماندهی مشخص بر مبنای تحلیل مشخص از شرایط مشخص، می تواند در صفوف یک جنبش، جهش سیاسی ایدئولوژیک ایجاد کند؟ و پرسشی مهم تر، آیا می توان ادعای پیروی این حزب از نگرش و نظرات باب آواکیان در مورد جامعه سوسیالیستی نوین آینده را باور کرد، در حالی که امروز خودش حتی یک کامنت انتقادی را در صفحه رسمی فیس بوکش م ل م بر نمی تابد و آن را غیر قابل مشاهده می کند؟ (2) ادعای پیروی این حزب از کمونیسم نوین آواکیان، یک ادعای اپورتونیستی است. رویکرد و رفتار حزب م ل م را نمی توان با این جمله آواکیان توضیح داد که «اکثر کمونیست ها، اغلب اوقات کمونیست نیستند». در مورد اینان باید گفت: اپورتونیست ها همیشه اپورتونیستند.

حمید محصص
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) برای نمونه رجوع کنید به متنی که حزب م ل م با عنوان «بیانیه تعدادی از زندانیان سیاسی سابق و فعالین» تهیه کرد و به امضای تعدادی از این افراد رساند و در تاریخ 21 خرداد 1398 روی سایت ها فرستاد. در اینجا بحث من بر سر ارجاعات تاریخی و محتوای این بیانیه که علیه موضع گیری سیاسی یکی از افراد جدا شده از حزب م ل م صادر شد، نیست. بلکه به فراخوان پایانی آن کار دارم. در آنجا می خوانیم که: «برازندۀ جنبش چپ و انقلابی است که مجال تکثیر چنین کانونهای توطئه چین، تخریبگر و بی مسئولیتی را چه در فضای عینی مبارزه و چه در فضای مجازی علیه هر حزب، سازمان و شخصی از طیف نیروهای کمونیست، چپ و انقلابی و مترقی ندهد. متاسفانه امروزه شاهد عقبگرد پرنسیپهای عمومی در این مورد هستیم و سایتهای اینترنتی به راحتی مطالب توهین آمیز، تخریب­گر و ارتجاعی افراد معلوم الحال مانند برهان عظیمی علیه احزاب، سازمانها و جریانات کمونیست، چپ و انقلابی را منتشر می کنند. شایسته است طیف نیروهای اپوزیسیون کمونیست، چپ و انقلابی با وجود تمامی اختلاف نظرهای سیاسی، ایدئولوژیک، خطی و استراتژیک که با یکدیگر دارند، در مرزبندی با تشبثات مسموم و معلوم الحال از این دست، متحد و همنظر شوند» بعد هم نشانی ایمیلی ویژه این فراخوان به نام «خط قرمز» درست کردند و از دوستان و رفقای علاقمند خواستند که این بیانیه را امضاء کنند. کل داستان این بیانیه و کارزار، نه مبارزه سیاسی با موضع گیری های سیاسی خصمانه یک فرد بلکه استفاده از این موضوع برای هیاهو به راه انداختن با هدف جلب توجه نیروها به حزب م ل م و مهم تر از آن، اینجا محملی برای اعلام پشتیبانی همگانی از این حزب بود. همانطور که می شد از قبل پیش بینی کرد کسی به این کارزار نپیوست. و چون فقط بر اساس منفعت روز فیل هوا شده بود، حزب م ل م این «خط قرمز» را فراموش کرد و دیگر پی اش را نگرفت.
2) اشاره به کامنتی است که روز یکشنبه 24 نوامبر 2019 زیر لینک نشریه آتش در صفحه اینترنتی حزب م ل م نوشته شده بود و تنها چند ساعت بعد توسط گردانندگان این صفحه از دید کاربران ناپدید شد! البته اگر به این لینک رجوع کنید، با عبارت 1 comment روبرو می شوید اما امکان دیدنش را ندارید. متن کامنت این بود:
«می گویید شورشگران باید وارد میدان مبارزه برای تدارک انقلاب کمونیستی بشوند وگرنه.... گویی یک میدانی هست و آنها وارد نمی شوند در حالی که این یک وظیفه تاریخی یا یک ضرورت است. روشن نیست که بالاخره آن ها خودشان باید وارد شوند یا کمونیست ها از بیرون باید مقدماتی فراهم کنند. این حرف های شما یک چیزی شبیه به حرف های اکونومیست ها است که خودتان به آن انتقاد دارید.»


1 comment:

به یاد رفیقی که چهل سال است گمنام مانده است

  در روزهای بهمن، هجوم خاطره ها بر نسل ما آغاز می شود. باید هم چنین باشد. چرا که آن خاطرات، با آتش شور و فلز شعور  در ذهن ما حک شد و از جوهر...