ریموند لوتا: ریشه های ستم بر زن و اهمیت استراتژیک مبارزه برای رهایی زنان

اولا، تشخیص اهمیت عینی مبارزه برای رهایی زنان، برای  دست یافتن به «چهار کلیت» [محو کلیه تمایزات طبقاتی، محو کلیه روابط تولیدی که این تمایزات را تولید می کند، محو کلیه تمایزات اجتماعی که از این روابط تولیدی بر می خیزد و به آن خدمت می کند، محو کلیه افکار کهنه ای که مربوط به این تمایزات طبقاتی و اجتماعی است] عنصر مهمی از تئوری و پراتیک انقلاب کمونیستی است. ستم و استثمار زنان و سرکوب آنان از زمان ظهور تقسیمات طبقاتی، در سراسر جامعه بشری یک موضوع مهم بوده است. اما در جهان امروز به طور  عینی، بیشتر از هر زمان، در جلوی صحنه قرار گرفته است. این امر، بخشی از حرکت، رشد و تشدید تضاد اساسی عصر است (تضاد میان تولید اجتماعی از یک طرف و تصاحب و کنترل خصوصی تولید از طرف دیگر) و با دیگر مقوله ها و مختصات اجتماعی برهم کنش و تداخل دارد.
ثانیا، در ارتباط نزدیک با موضوع بالا، ستم بر زن، امروزه به صورت یک معضل «گسلی» در وضعیت نوع بشر در حال ظهور است. این گسل، مسائل عدیدۀ دیگر را به وجود می آورد: مقاومت در برابر آن، پاسخ های مختلف به آن و هم چنین عکس العمل طبقات حاکمۀ جهان که هم باید به آن جواب دهند و هم تلاش کنند از آن در خدمت به خودشان استفاده کنند. در هر حال بحث بر سر وضعیت نیمی از نوع بشر است. مبارزه برای رهایی زن، از همین امروز و در تمام دوران گذار سوسیالیستی، به طور لاینفک مربوط است به تحقق «چهار کلیت» در مقیاس تاریخی و جهانی. این یک موضوع بنیادی هم برای جامعه طبقاتی است و هم برای دوره گذار سوسیالیستی به سوی کمونیسم در جهان. رویکرد و سیاست ما در این عرصه  باید بر این درک علمی استوار باشد.
ثالثا، تحلیل علمی از ستم بر زن، جهت گیری و رویکرد نسبت به آن، عنصر مهمی از سنتز نوین کمونیسم است. سنتز نوین کمونیسم ما را قادر کرده عمق این مساله را بفهمیم، نقش مرکزی آن را در تحقق «چهار کلیت» درک کنیم. برخی آثار مهم تئوریک هم حول آن تولید شده است. از جمله، مقالۀ «تضادهای حل نشده» [نوشته باب آواکیان و بخشی از کتاب «سنتز نوین و مسئله زن»] که اثری بسیار فشرده است اما درک آن برای کمونیست ها بسیار ضروری و مهم است. آثار دیگری هم هست از جمله «بیانیه» حزب کمونیست انقلابی آمریکا در مورد رهایی زنان که می گوید این یک گام آغازین است و در صفحات نشریۀ «انقلاب» تحلیل از این موضوع ادامه خواهد یافت. حزب ما به این مسئله به عنوان یک گسل اجتماعی بزرگ در جامعۀ آمریکا نگاه می کند. مبارزه برای رهایی زنان را بخشی اساسی از ساختن جنبشی برای انقلاب می بیند. رفیق آواکیان تاکید کرده است که این یک موضوع اساسی برای ستمدیدگان است. او خطاب به ستمدیدگان از جمله مردانی که خود نیز شدیدا تحت استثمارند می گوید: آیا شما رهایی کامل از ستم را میخواهید یا اینکه فقط رهایی قسمی می خواهید؟ آواکیان تاکید می کند که شعار «زنجیرها را بگسلید و خشم زنان را بعنوان نیروی قدرتمند برای انقلاب رها کنید» هم خطاب به زنان است و هم مردان.
نقش پدرسالاری در زیربنا و روبنا
انباشت سرمایه در مقیاس بین المللی به طرز اساسی وابسته به عملکرد خانواده و تولید خانگی مبتنی بر خانواده است. این مساله به طور روز افزون نقش مهمی  در عملکرد سرمایه داری و سودآوری آن ایفا کرده است. خانواده بخشی از روبنا و زیربنای جامعه سرمایه داری است. در سرمایه داری، نقش خانواده در تولید و نگهداری از نیروی کار کارگر بسیار مهم است و در بازتولید (تولیدمثل) و نگهداری نیروی پرولتاریا نقش کلیدی بازی می کند.
در مقیاس بین المللی ورود زنان به نیروی کار در ابعاد عظیم رخ داده است. ما در مقیاس بین المللی شاهد دو مقوله مهم بعد از جنگ دوم جهانی هستیم. اولا اتصال شیوه تولید سرمایه داری با شیوه تولید ماقبل سرمایه داری. [به نحوی که] شیوه تولید ماقبل سرمایه داری به طرق پیچیده ای مورد استفاده قرار گرفته و استحاله و دگرگون شده است. ثانیا، ورود روزافزون و جهش وار زنان به درون شیوه تولید سرمایه داری به عنوان کارگر. زنان به ویژه در جهان سوم به مثابه کارگرانی که فوق استثمار می شوند نقش بسیار مهمی هم از نظر کمی و هم کیفی در تولید فوق سودها بازی می کنند. جریان موج وار گلوبالیزاسیون در چند دهۀ گذشته خیلی وابسته است به مافوق استثمار زنان کارگر در تولیدات صادراتی. حتی در کشوری مانند چین که یکی از مراکز گلوبالیزاسیون امپریالیستی است، با این روند مواجهیم. از یک طرف، زنان در شمار عظیم وارد کارخانه های مناطق ساحلی چین می شوند، در معرض استثمار اقتصادی شدید و سرکوب شدید قرار می گیرند و درگیر تولید در اردوگاه هایی می شوند که بر آن ها انضباط کاری شدیدی حکمفرما است. از طرف دیگر، شاهد گسترشِ بیسابقۀ تن فروشی و تجارت سکس هستیم. این ها با هم رابطۀ دیالکتیکی دارد و هر دو کاملا به کارکرد امپریالیسم وابسته است. استفاده از برخی واژه ها مثل زنانه شدن پرولتاریا و زنانه شدن فقر، بیان واقعیتی روشن است. این واژه ها یک پدیده واقعی و پیچیده را بیان می کند. پدیده های پیچیده دیگری هم در دنیا هست که آواکیان در موردشان صحبت کرده است. مثلا عروج بنیادگرایی اسلامی و تضاد آن با امپریالیسم. آواکیان از این دوران به عنوان یک دوران گذار با ظرفیت تلاطمات و انفجارات بزرگ صحبت می کند و به تغییرات بزرگی که در مقیاس جهانی جریان دارد اشاره دارد. اما این تغییرات در چارچوب سلطۀ امپریالیستی و روابط سرمایه داری امپریالیستی در دنیا رخ می دهد. مثلا، مواجهیم با جا به جایی وسیع نیروهای تولیدی دنیا به سمت «جهان سوم» و همزمان تعمیق شکاف بین ملل ستمدیده و امپریالیستی. ما شاهد مهاجرت های عظیم از روستا به شهر و از یک کشور به کشور دیگر هستیم. زنان بیش از پیش بخشی از نیروی کار می شوند. این وضع فشار زیادی بر روابط و ساختارهای سنتی می گذارد. به فیلیپین نگاه کنیم که زنان به عنوان خدمتکار به خلیج می روند و مردان شان مسئولیت خانوار را به عهده می گیرند. در همان حال تجارت سکس تبدیل به یک منبع بزرگ درآمد ارز خارجی برای اقتصاد فیلیپین شده است. خصلت انگلی کشورهای امپریالیستی بیشتر شده و اقتصادشان صنعت زدایی شده است.
در دهۀ 1960 با خیزش های بزرگ در کشورهای غربی و در مقیاس جهانی مواجه بودیم. جنبش های بزرگ فرهنگی سر بلند کرد و روابط و ساختارهای سنتی را به چالش کشید. اما این جنبش ها افت کردند و به موازات افت خیزش ها، سیستم دوباره خود را تحمیل و تقویت کرد. اما این تغییرات اجتماعی فرهنگی ناپدید نشد و در دورۀ متعاقب آن، تغییرات اقتصادی بیشتری روی داد و زنان بیشتری وارد نیروی کار شدند و برای حفظ سطح معیشت خانواده، زن و مرد مجبور شدند کار کنند تا دو دستمزد داشته باشند. تامین و بازتولید طبقۀ میانی، وابسته به کار زن و مرد در بیرون خانه شده است. این امر، شرایط غامضی ایجاد کرده است . آواکیان هم در مورد جوانب کلی این مسئله وارد یک بحث عمیق می شود و هم در مورد جوانب ظریف تر موضوع صحبت می کند. او در سخنرانیِ 6 ساعته خود در سال 2012 مثال مردانی را می زند که از مشاغل سنتی بیرون رانده شده اند و حاضر نیستند وارد مشاغلی که امروز در دسترس است بشوند. این وضعیت به لحاظ فرهنگی و اجتماعی، تنش آفرین است. در این شرایط، خانواده و ارزش های سنتی برای حفظ انسجام اجتماعی تقویت می شود. این سیاستی است که از زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان (دهه 1980) تا به حال در پیش گرفته شده است. تقویت امتیازات مردانه، حمله به حق سقط جنین، گسترش پورنوگرافی ... این ها همه مرتبط با تغییرات عظیمی است که در چارچوب سرمایه داری امپریالیستی رخ داده است. نظام را با ضرورت حفظ انسجام اجتماعیِ تحت حاکمیت روبرو کرده است. زیرا کارکرد نظام به چنان از هم گسیختگی اجتماعی انجامیده که باید برای حفظ حاکمیتشان به آن انسجام ببخشند و تقویت پدرسالاری بخشی از جوابشان به این ضرورت است.
جمع کردن این مقوله های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و نشان دادن رابطه شان با یکدیگر و این که چگونه همه این ها با تقویت پدرسالاری مرتبط است یکی از خدمات تئوریک بسیار مهم آواکیان است. پدرسالاری در سراسر جامعه طبقاتی یک سنگ بنای حفظ ثبات اجتماعی جامعه طبقاتی بوده است. به نظر ما پدرسالاری در این زمینه هم نقش اجتماعی و فرهنگی -ایدئولوژیک بازی می کند و هم اقتصادی. به طور کلی، پدرسالاری برای تامین انسجام اجتماعی جامعۀ طبقاتی، بسیار تعیین کننده و محوری است.
بنابراین پدرسالاری را هم باید به عنوان نقش خانواده فهمید و هم حق مردانه و امتیازات مردانه و همه این ها بخش لاینفک کنترل اجتماعی است.
خانواده و پدرسالاری جزء جدایی ناپذیر اقتصاد سیاسی جامعه سرمایه داری معاصر و همچنین حفظ روابط اجتماعی و طبقاتی مسلط در جامعه است. به مقوله تجاوز در سطح بین المللی و در هند نگاه کنیم. این روند، هم محصول روابط پدرسالاریِ سنتیِ آن جامعه است و هم انتقام جویی مردان از زنان در واکنش به تغییرات جمعیتی و اقتصادی که در هند و در مقیاس جهانی دارد اتفاق می افتد. در سطح دنیا یک فرهنگ و روحیۀ مردانۀ نفرت و انتقام از زنان شکل گرفته است. این روند را می خواهم در چارچوبی بزرگتر ترسیم کنم و ارائه دهم. و آن جمله آواکیان که ما در یک دوران گذار بزرگ با ظرفیت رخدادها و تلاطمات بزرگ هستیم را فراموش نکنیم.
تاکید می کنم که خانواده، هم بخشی از روبناست و هم بخشی از زیربنای جامعه. به جنبه های روبنایی پدرسالاری که برای کنترل اجتماعی و ایدئولوژیک به کار می رود نباید کم بها داد. به طور مثال، کنترل بر بدن زن. کنترل بدن زن، به مسئلۀ استثمار و مصرف مربوط است اما همچنین ربط دارد به اعطای امتیازات مردانه و استفاده از این رابطه به عنوان چسب اجتماعی. به پورنوگرافی نگاه کنیم که از یک طرف صنعت بسیار سود آوری است. اما از طرف دیگر، یک مقوله اجتماعی- ایدئولوژیک است به این شکل که مردان در عرصه ذهن به زنان تجاوز می کنند. پورنوگرافی یعنی به نمایش در آوردن خواب و خیالی که به تغییرات اقتصادی- اجتماعی جاری ربط دارد. پورنوگرافی به زنان پیام می دهد که شما در تحلیل نهایی ابزار سکس هستید. بنابراین می بینیم که سرمایه داری، کالایی شدن را به سطح کاملا جدیدی می رساند. از جمله شیء سازی و کالایی کردن زن را به سطحی هیولایی و تبهکارانه می رساند.
پس، خانواده هم عنصر روبناست و هم زیربنا: هم برای انباشت سرمایه بسیار حیاتی است و هم برای انتقال و اشاعۀ ارزش های حاکم در جامعه. خانواده یک عنصر کلیدی در اجتماعی کردن ارزش های حاکم است و زنان خانواده در این انتقال و اشاعۀ ارزش ها، نقش بازی می کنند.
اهمیت کار زن در انباشت سرمایه داری
در مورد اهمیت کار زن: انواع کار زنان در کل پروسه انباشت سرمایه داری بسیار مهم است و بخش بزرگی از کل انباشت سرمایه است. نباید فراموش کنیم که تقسیمات اجتماعی و اقتصادی در بین زنان هم هست و زنان به عنوان یک قشر اجتماعی واحد در رابطۀ تعریف شدۀ واحدی با جوانب گوناگون روابط تولیدی (مالکیت بر ابزار تولید، تقسیم کار در فرآیند تولید و توزیع) قرار ندارند. زنان قشرهای مختلف با ابزار تولید و شیوه های تولیدی متفاوت، رابطه های مختلف دارند. با این وصف، کار زن بخش بسیار حیاتی از کل پروسۀ انباشت سرمایه داری است. برای مثال، فیلم «یک روز بدون مکزیکی» خوب نشان می دهد که اگر مکزیکی های ساکن آمریکا فقط یک روز دست از کار بکشند چه برسر آمریکا می آید. این تاثیر خیلی عجیبی در آمریکا خواهد داشت. به همین ترتیب می شود گفت که اگر زنان فقط یک روز دست از کار بکشند، همه اقتصاد دنیا فلج می شود.
بیایید در پرتو این بحث به دو موضوع خاص بپردازیم که بر سرش مشاجره است: یکم، کار پرداخت نشدۀ زن در ارتباط با تولید مثل نسل های جدید و تامین معیشت خانوار. دوم، آیا این کار، مولد است یا غیر مولد و آیا ارزش اضافه تولید می کند یا نه؟ در دهه 1970 و 1980 مناظره بزرگی بر سر این موضوعات جریان داشت که ما از نزدیک دنبال می کردیم. به نظرم صحیح است بگوییم کار زن در ارتباط با خانواده، ارزش مصرف تولید می کند اما مستقیما ارزش اضافه تولید نمی کند و با وجود اینکه مستقیما ارزش اضافه تولید نمی کند اما به شرایطی که از طریق آن سرمایه انباشت می کند، خدمت می کند. یعنی به تحقق شرایط فرآیندِ تولید ارزش اضافه، خدمت می کند. بنابراین غیر مستقیم به تولید ارزش اضافه خدمت میکند اما خودش تولید کنندۀ ارزش اضافه نیست.
در جریان آن مباحثه، گاه از مقوله هایی استفاده می شد که به درک خصلت جامعۀ سرمایه داری به صورت یک خصلت یکپارچه، کمک نمی کرد. وقتی گفته میشود کسی که در استخدام است ارزش اضافه تولید می کند اما زن خانه دار، ارزش اضافه تولید نمی کند به معنای این نیست که کار زن خانه دار برای کل فرآیند انباشت سرمایه بی اهمیت است. کار زن خانه دار، کار اجتماعا لازم غیر مولد است. وقتی می گوئیم «غیرمولد» به معنای منفی و بی اهمیت بودن نیست. در هر حال، زنان در مقیاس بی سابقه وارد نیروی کار شده اند و روزانه بر تعدادشان افزوده می شود و از جوانبی، بیشتر از پیش بار تامین خانواده را بر دوش می کشند و تحت استثمار مستقیم هستند.
این نکته ای بود که در مورد کار مولد/کار غیر مولد می خواستم بگویم. نکتۀ دیگرم در مورد این است که عناصری از روبنا وارد زیربنای اقتصادی می شوند. مثلا، بعضی از کارهایی که دولت انجام می دهد. وقتی که آمریکا در نقطه ای دیگر پایگاه نظامی درست میکند شرایط انباشت سود آور سرمایه را بوجود می آورد اما خودش ارزش اضافه بوجود نمی آورد. این کاملا یک اقدام روبنایی است. اما جزئی لاینفک از نیازها و ضرورت های زیربنای انباشت سرمایه است.  یا دولت برای جامعه آموزش و پرورش فراهم می کند که این هم عمیقا جزء لاینفک نیازها و ضروریات زیربنای انباشت است و هم جزء لاینفک ایجاد انسجام ایدئولوژیک و انتقال و اشاعۀ ارزش های حاکم. وقتی این آموزش از طریق نظام آموزش دولتی جلو می رود، کارگرانِ این حیطه هیچ ارزش اضافه ای تولید نمی کنند. این ها مثال هایی هستند که پیچیدگی روبنا و زیر بنا و تداخل میان آن ها را نشان می دهد. زیر بنا هم شامل کارگران مولد است و هم غیر مولد. نکتۀ اصلی من اینست که خانواده، هم عنصر روبناست و هم زیر بنا.
بنابراین: ستم بر زن یکی از شاخص های جامعه طبقاتی است. عنصر ثابت در تمام جوامع طبقاتی است. اما پدرسالاری فئودالی و سرمایه داری یکی نیستند. پدرسالاری در عین حال که خودمختاری و دینامیک های خاص خود را دارد اما روابط تولیدیِ مرکزی و اصلی حاکم بر جامعه آن را شکل می دهد و بر آن تاثیر می گذارد.  پدرسالاری در جامعۀ طبقاتی هم نقش اقتصادی بازی کرده است و هم نقش اجتماعی - ایدئولوژیک. به عناصر روبنایی و ابعاد ایدئولوژیک پدرسالاری نباید کم بها داد. این ها مسائل مهمی که باید در موردش بحث کرد. 
نکته دیگر در مورد درک های اکونومیستی از پرولتاریا است. رشد این گرایش به ویژه در میان کسانی که خود را کمونیست می دانند، لطمات زیادی به انقلاب کمونیستی  زده است. این گرایش مانع از دیده شدن تغییرات و جا به جایی های مهم در انباشت سرمایه در مقیاس جهانی بوده است. این جا به جایی ها و تغییرات شامل ورود بی سابقۀ زنان به نیروی کار بوده است. علاوه بر این، شکل های اشتغال و کار عوض شده اند. و به آنها، شکل های بی ثبات و تصادفیِ کار، منعطف شدن کار، زاغه نشین شدن کار اضافه شده است. شکل کار امروزه این طور است و گرایش اکونومیستی فکر می کند این نوع کار را باید کم اهمیت تر تلقی کرد. گرایشی موجود است که کار را به شکل کار مهم و غیر مهم طبقه بندی می کند. این گرایش همراه است با عدم تمایل به اینکه در میان طبقه هرچه پائین تر و عمیق تر برویم و با افق انقلابی به میان آن ها برویم. این هاست مشاجرات درون نیروهای چپ.
اما جواب این نوع اکونومیسم را نباید با یک نوع اکونومیسم دیگر داد. یعنی نمی توان گفت که پرولترهای واقعی، زنان هستند و کار زن دارد هم به طور مستقیم و هم غیرمستقیم ارزش اضافه تولید می کند و این ارزش اضافه به طور غیر مستقیم وارد مدارهای سرمایه داری می شود و این طور اثبات می شود که ستم بر زن، اولویت دارد. خیر! نمی توان جواب اکونومیسم سنتی را با اکونومیسم غیر سنتی داد. رشد این گونه گرایش ها در ارتباط با مسئله زنان غلط است و مانع از آن می شود که ستم بر زن در ابعاد متفاوت آن دیده و درک شود. با این گرایشات نمی توان خصلت ستم بر زن را در کارکرد کلیت بافت جامعه دید. ندیدن خصلت ستم بر زن در ابعاد مختلف و ندیدن رابطه اش با کارکرد کلیت نظام اقتصادی - اجتماعی، یک نوع اکونومیسم و ماتریالیسم مکانیکی است.
انگلس معتقد بود که ورود زنان به نیروی کار معضل ستم بر زن را حل خواهد کرد. او فکر می کرد با رشد سرمایه داری و صنعتی شدن، اهمیت خانواده کم خواهد شد تا حدی که عملا در زمینه تولید نیروی کار بی اهمیت شود. از طرف دیگر او و مارکس انتظار داشتند انقلاب سوسیالیستی خیلی زود اتفاق بیفتد. اما ستم بر زن، نه اهمیتش را در زیربنا از دست داد و نه در روبنا.
رابطۀ میان «طبقه» و «جنسیت» هم یکی دیگر از مشاجرات بوده است. جنسیت، یک ساختار اجتماعی است. شما مونث به دنیا می آیید و سپس از طریق نهادهای جامعۀ طبقاتی تبدیل به زن یا مرد می شوید. تقسیم کار جنسیتی در جامعۀ طبقاتی با تقسیم طبقاتی تداخل می کند. تقسیم کار جنسیتی جزئی از پدرسالاری است، اما یک تقسیم طبقاتی نیست. پدرسالاری و ستم مرد بر زن، یک رابطۀ اجتماعیِ ستمگرانه و جزئی از تقسیم جامعه به طبقات است و در نهایت ریشه در زیربنای اقتصادی جامعه دارد ولی قابل تقلیل به آن نیست. در واقع، یک رابطۀ اجتماعی است که دینامیک خودش را دارد. کارکرد این رابطۀ پیچیده در جامعۀ طبقاتی، واسطه گری برای روابط طبقاتی است. به این ترتیب، هم در میان پرولتاریا عمل می کند و هم در قشرهای میانی و حتی بالایی. برای همین است که رفیق آواکیان آن نکته را در مورد ژاکلین کندی گفت.* این بحث بخشا در واکنش به اکونومیسم بود که انگار تنها ستمی که حساب است که تحت ستم ترین و استثمارشده ترین های جامعه تجربه می کنند. این اکونومیسم در واقع مبتنی است بر درک سنتی از پرولتاریا. اما جواب این اکونومیسم قدیمی را نمی توان با شکل جدیدی از اکونومیسم داد.
تحلیلی که رفیق آواکیان در مورد ستم و رهایی زن در این عصر جلو می گذارد این است که: ستم بر زن گسلی اجتماعی است که بالقوه می تواند در ثبات یا بی ثباتی جامعه نقش مهمی بازی کند. این تاثیر را در سطوح اقتصادی، ایدئولوژیک، اجتماعی (بخصوص ایدئولوژیک و اجتماعی) دارد. این گسل در رابطه دیالکتیکی با جا به جایی ها و دگرگونی های بزرگ دیگری قرار دارد که در زیربنای جامعه و انباشت جهانی سرمایه و تغییرات اجتماعی بزرگ که در چارچوب سرمایه داری رخ داده است. در اینجا با تناقضی مواجهیم: ما با پدیده ای سر و کار داریم که ظرفیت زیر و رو کردن را دارد و خیلی بیشتر از دهه 1960و 1970 این ظرفیت را دارد اما خط و نفوذ کمونیست ها در آن خیلی ضعیف است. و این چیزی است که باید رویش کار کنیم.
خدمات غیر کمونیست ها
نکته بعدی من مربوط به خدمات غیر کمونیست ها در ارتباط با این معضل است. یکم اینکه خدمات آن ها را باید به رسمیت بشناسیم و به خودمان چشم بند نزنیم که چون «خودی» نیستند، خدماتشان را نبینیم. باید نسبت به خدماتی که در هر عرصۀ دیگر می شود، آگاه باشیم. دوم، باید قادر باشیم نکاتی که جریانات فکری دیگر بدرستی دیده اند [و ما ندیده ایم] را جذب کنیم.
از این موضوع به نکته دیگری می رسیم که در سخنان رفیق آواکیان به آن پرداخته شده است و آن هم موضوع متدولوژی است. رویکرد ما نسبت به حقایق جدید و غیر منتظره ای که در بیرون از تئوری کمونیستی کشف می شوند چه باید باشد؟ این یک مسئلۀ متدولوژیک است که باید با آن دست و پنجه نرم کنیم. ما در عین حال که باید از دیگران بیاموزیم اما نباید از جهان بینی و متدولوژی غلطی که دارند دنباله روی کنیم. اگر ما بر مبنای متد و جهان بینی کمونیستی خدمات دیگران را سنتز نکنیم، حتی قادر نخواهیم بود نکات ژرف اندیشانه آن ها را به عمیق ترین وجه درک کنیم و با استفاده از خدمات آن ها، پدیده را عمیق تر بفهمیم. باید از فمینیست ها به عمیق ترین و غنی ترین شکل یاد گرفت ولی نباید از متدها و بینش آن ها دنباله روی کرد. آواکیان در سند «تضادهای حل نشده»، فراخوان تبیین یک تئوری رادیکال تر و یک جنبش رادیکال تر را حول معضل ستم بر زن می دهد. نکتۀ آخری که در مورد متدولوژی گفتم، برای دست یافتن به این تئوری و پراتیک مرتبط با آن، بسیار مهم است.
رفیق آواکیان در سند «تضادهای حل نشده» می گوید در دهۀ 1960 و 1970 نیروهایی که جهت گیری شان خرده بورژوایی بود خدمات مهمی کردند. می دانم که چپ سنتی و گرایش های اکونومیستی از این صفت جنبش خرده بورژوایی فمینیستی استفاده می کنند تا مبارزات و تئوری های فمینیست ها را بی اعتبار و بی ارزش کنند. اما آواکیان چنین نمی کند. در واقع سنتز متفاوتی می کند و می گوید اینها خدمت مهمی به درک پدیده ای کردند که ما کمونیست ها نتوانستیم بکنیم. «چرا ما نتوانستیم» را باید تحلیل کنیم. ما کمونیست بودیم اما درک هایمان ابتدایی بود و به دلیل آلوده بودن به اکونومیسم و درک های عقب مانده و سنتی در مورد سکسوالیته، اهمیت کار فمینیست ها را نمی دیدیم. آواکیان می گوید،هرچند خرده بورژوا بودند اما سوالات مهمی طرح کردند و نقدهای مهمی به جنبش کمونیستی و به رویکرد جنبش کمونیستی به جنبش زنان کردند و انتقادشان دارای حقایقی بود که ما باید به آن ها توجه کرده، سره و ناسره و سنتز می کردیم. هیچ یک از این ها نشد. رویکرد آواکیان به جریان فمینیستی، درست نقطه مقابل اکونومیست هاست. او دارد تاکید می کند که نیروهای غیر پرولتری در این زمینه درک درست تری داشتند از جمله در نقدی که به کمونیست ها می کردند. «خرده بورژوا» یک اسم گذاری علمی است و نه توهین یا کم بها دادن. آواکیان با آوردن نام «خرده بورژوا» دارد این واقعیت را پر رنگ می کند که باید همیشه چشم و گوشمان به روی نظراتی که جریانات دیگر و غیرکمونیست مطرح می کنند، باز باشد. ما خودمان را از آن جوشش فکری محروم کردیم. کارهای ارزشمندی می شد و ارزش علمی داشت. این چیزی است که رفیق آواکیان در این سند بحث می کند و این  موضع گیری درستی است.
کارنامه شوروی
آواکیان در مقاله «تضادهای حل نشده» از کارنامۀ شوروی سوسیالیستی در مورد معضل ستم بر زن، یک ارزیابی می دهد. او می گوید جنبۀ عمده آن تجربه، مثبت بود و خدمت بزرگی به رهایی زنان کرد. اما در جنبش کمونیستی بین المللی از همان ابتدا گرایش های اکونومیستی، ناسیونالیستی و پدرسالاری، ارزش ها و  نقطه نظرات سنتی در مورد زنان وجود داشت. این گرایش ها در زمان استالین که شوروی هنوز سوسیالیستی بود جهش کرد.
در جایی دیگر می گوید: «در ارتباط با موقعیت زنان پیشرفت های واقعا بزرگ انجام شد ...  با وجود این، نیاز به یک گسست رادیکال در ارتباط با نقش زنان در جامعه و تغییر این نقش، از جمله یک گسست کامل از "کیش مادری" و نقش های سنتی جنسیتی بود.» و «در شوروی سوسیالیستی، هم در تئوری و هم در عمل راهگشایی های بسیار مهمی در ارتباط با غلبه بر نابرابری زنان در عرصه های مختلف صورت گرفت. به ویژه در سال های اول نقش های سنتی زنان به چالش گرفته شد. اما در این ارتباط، تنش هم وجود داشت که بیش از پیش، راه را برای تقویت دیدگاه های پدرسالارانه و باورهای سنتی همراه با گرایش های اکونومیستی و ناسیونالیستی در اتحاد شوروی و به طور کلی در جنبش کمونیستی بین المللی باز کرد...»
در اینجا آواکیان ارزیابی خود را از جنبۀ عمدۀ تجربۀ شوروی و به طور کلی انقلاب های سوسیالیستی قرن بیستم و از اینکه مشکل کجا بود، جلو می گذارد و بر این مبنا، فراخوان گسست های رادیکال تر در تئوری و عمل نسبت به گذشتۀ جنبش کمونیستی را می دهد.
در این مقاله آواکیان برخی چیزهای منفی را که در شوروی از دهۀ سی میلادی به بعد جریان پیدا کرد مثال می زند. مانند این که (در شوروی) گفته می شد زنان دارای غریزه مادری هستند، وظیفه زن است که برای سرزمین مادری بچه بزاید و بزرگ کند. این ها اشتباهات بزرگ بودند. به قول آواکیان، «حقایقی است که پشت آدم را به لرزه می اندازد». این ها از آن جمله بودند. اما، اولا این اشتباهات در کنار دستاوردها قرار داشت. ثانیا، این اشتباهات جدی با اشتباهات جدی دیگر مرتبط بود. مثلا انحرافات پدرسالاری با انحرافات ناسیونالیستی مرتبط بود. مثلا تبلیغ می شد که در میان برابرها، روس ها برابرترند! این یک انحراف جدی از انترناسیونالیسم پرولتری بود. ترکیبی از ناسیونالیسم و اکونومیسم و پدرسالاری موجود بود. علل این وضعیت را رفیق آواکیان این طور توضیح می دهد: یکم این که از همان ابتدا در زمینۀ درک از مسئلۀ ستم بر زن کمبود تئوری موجود بود. در مورد اهمیت مبارزه علیه نقش سنتی زن درک و تئوری ای وجود نداشت. از ابتدا این کمبود موجود بود. دوم این که در ارتباط با مشکلات عینی و تنش های منتج از خطر جنگ، پاسخ های غلط داده می شد.  فکر می کردند راه مقابله با خطرات خارجی، ایجاد ثبات اجتماعی بر پایۀ سازش با سنت و پیشبرد پروژه صنعتی کردن کشور است. بنابراین، بیلان آن تجربه بسیار متناقض است. از یک طرف تجربۀ مثبت دهۀ 1920 در مورد رهایی زنان را داریم. با وجود این که هنوز عمیقا مرکزیت این مساله را درک نکرده بودند ولی دستاوردها بیسابقه بود و این را باید به رسمیت بشناسیم. تغییراتی که از زاویه به چالش کشیدن خانواده صورت گرفت خیلی هیجان انگیز و الهام بخش بود. فرم های کمونی که بطور آزمایشی درست کردند عالی بود. قانونی کردن همجنسگرایی. در عرصه هنر، آثار علمی تخیلی نقش های جنسیتی متفاوت را به تصویر می کشیدند. اما این ها محدود به مناطق شهری بود. و در دوره مورد بحث (درست در آستانه جنگ دوم جهانی، در جریان جنگ و بعد از آن) جلوی این ها را هم گرفتند. ممنوعیت سقط جنین به شدت به رشد پدرسالاری ربط دارد. برای همین آنچه دهه 1930 اتفاق افتاد بسیار بد بود. اما حتی در آن دوره، حق برابر، مزد برابر و حق شرکت برابر در نیروی کار هیچوقت لغو نشد. در جمهوری های آسیایی مبارزه علیه برقع ادامه یافت و تقویت پدرسالاری شکل رجعت به پدرسالاری دینی قبل از انقلاب به خود نگرفت. بلکه ارزش ها و نگرش های پدرسالارانه را به روابط  سوسیالیستی پیوند زدند. و با این کار، روابط سوسیالیستی بود که تضعیف شد. با وجود این فصل های تاریک، جامعه هنوز در کل، جامعه ای بود که می خواست از سوسیالیست بودنش دفاع کند اما درک از چیستی سوسیالیسم محدود بود و روش هایی که با قصد دفاع از سوسیالیسم در پیش گرفتند همزمان آن را تضعیف می کرد. اما این مترادف با به قدرت رسیدن ضد انقلاب نیست. رفیق آواکیان در «فتح جهان»، شوروی دوران جنگ دوم را چنین تحلیل کرد: این جامعه ای بود که کاملا آمادۀ احیای سرمایه داری بود. برای این که در راه سوسیالیسم بماند نیاز به یک انقلاب از نوع انقلاب فرهنگی پرولتاریایی در چین (76-1966) داشت. آن ها فقط در مورد مساله زنان نبود که داشتند عقبگرد می کردند. در مورد مساله ملی هم چنین بود. رویکردهای بسیار بدی اتخاذ کردند. مثلا در زمینه تحسین تاریخ روسیۀ قبل از انقلاب در زمینه فرهنگی. یا وارد کردن پاداش در صنایع برای دامن زدن به رقابت. اعدام ها و تصفیه های دهۀ 1930. کوچ دادن اقلیت های ملی. همه این ها به هم متصل بود. هیچکدام از این ها قابل قبول نیستند و باید بفهمیم که قوه محرکۀ این رویکردها و جهت گیری های غلط، گم کردن هدف کمونیسم بود؛ درک نکردن این جهت گیری بود که جامعۀ سوسیالیستی برای اینکه سوسیالیستی بماند باید در میانۀ همه مشکلات و محاصره ها و حملات، به طور مستمر وظیفۀ «چهار کلیت» را پیش ببرد.
با وجود آن که چین سوسیالیستی، بسیار بیشتر از شوروی سوسیالیستی در جادۀ سوسیالیسم پیشروی کرد و از دستاوردهای آن باید به عنوان جنبۀ عمدۀ آن تجربه دفاع کرد، اما در آن جا هم محدودیت وجود داشت. در زمینه نقش جنسیتی و سکسوالیته رضایت بخش نبود.
بنابراین باید در مورد نیاز به گسست ها و جهش های بیشتر صحبت کنیم. تا اینجا می خواستم تمرکز کنم روی جنبۀ عمدۀ تجربۀ شوروی سوسیالیستی و تاکید روی حرف رفیق آواکیان که باید به این مساله به طور جدی از موضعی بسیار رادیکال تر نگاه کنیم.
آواکیان، این را با تاریخ گذشتۀ حزبمان (حزب کمونیست انقلابی آمریکا) و به طور کلی جنبش بین المللی کمونیستی مقایسه می کند و می گوید، مواضع جنبش کمونیستی بین المللی را هم باید تقسیم به دو کرد و نشان داد که کجاها به لحاظ تئوری و پراتیک به طور کامل بر دو گسست رادیکال {گسست از همه شکل های مالکیت کهنه و کلیۀ ایده های کهنه} و «چهار کلیت» استوار نبود. نکته در اینجا محتوای آن دو گسست است. مارکس توانست به طور علمی ثابت کند که قلب انقلاب کمونیستی در تحقق این دو گسست رادیکال است. ولی همین نیز با درک «اجتناب ناپذیری» مخلوط بود که باب آواکیان آن را نقد کرده است. منظورم از درک «اجتناب ناپذیری» این است که مارکس و انگلس فکر می کردند با رشد نیروهای مولده، خانواده به طور اجتناب ناپذیر راه بر چیز دیگری خواهد گشود. مارکس در عین اینکه گسست رادیکال در سطح ایده ها را فرموله کرد اما خودش تحت تاثیر ایده های سنتی در مورد جنسیت بود.
سند «تضادهای حل نشده»  یک راهگشایی در زمینه جهت گیری و رویکرد است. «جهت گیری» به این معنا که به اهمیت موضوع ستم بر زن چگونه می نگریم. «رویکرد» از زاویه اهمیت آن در تدارک انقلاب کمونیستی و بعد از آن در تحقق «چهار کلیت» و برای ادامه راه تا استقرار کمونیسم جهانی. به اعتقاد ما ایجاد رابطه میان «تضادهای حل نشده در جامعۀ سوسیالیستی» و قوه محرکۀ ادامۀ انقلاب در جامعۀ سوسیالیستی، یک گشایش تئوریک مهم است.
رفیق آواکیان می گوید جنبش ما از ابتدای امر (از زمان مارکس و انگلس) هم در تئوری و هم پراتیک آغشته به گرایش های پدرسالاری بود. از سوی دیگر، خیلی چیزها را در عرصه تئوری و پراتیک موج اول باید جمعبندی کرد. ساده نمی توان گفت که این است جهت گیری در مورد مسئله زنان و این جاست جایی که مارکس تا مائو از خط خودشان دور شدند. بسیار پیچیده تر از این است. در این ارتباط، می خواهم دو نکته را بگویم: رفیق آواکیان در انتهای سند می گوید کل این فرآیند، درک اهمیت تعیین کنندۀ کل این فرآیند، تک خطی نخواهد بود بلکه بسیار پیچیده تر و غنی تر خواهد بود. و نکته دوم اینکه، بله اهمیت کار دیگران را باید درک کرد و آن را در چارچوب دست یافتن به «چهار کلیت» و حل تضادهای حل نشده و نیروهای محرکۀ انقلاب جذب کرد. بیانیۀ «رهایی زنان» این درک ها را برای ساختن جنبشی برای انقلاب برای دست یافتن به جامعۀ نوین به کار می برد. رفیق آواکیان تاکید می کند که جنبش انقلابی امروز باید بیان زندۀ جامعۀ آینده باشد و دارای اخلاق نوینی باشد که احترام و برابری متقابل را میان زن و مرد تقویت می کند. به نظر من این بسیار مهم است.
در این سند رفیق آواکیان در مورد کمبودهای تئوری و پراتیکِ موج اول و نقصان های موجود در درک رهبران از مارکس تا مائو صحبت می کند. می گوید انقلاب چین نسبت به شوروی در برخی جبهه ها بهتر بود. اما در انقلاب چین هم نقصان های مهمی موجود بود. به طور مثال، در زمینۀ نقش جنسیت برخی چیزها در دهۀ 20 شوروی بهتر از چین بود. با وجود اشکالات مهم، در کل چین بهتر بود. از جمله در زمینۀ هنر.
در چین سوسیالیستی، گشایش های مهمی در جریان «جهش بزرگ به پیش» و «انقلاب فرهنگی پرولتاریایی» شد. در 3 جبهه مبارزۀ فشرده ای را پیش بردند: بیرون کشیدن زنان از خانه و کشیدن آن ها به درون نیروی کارکشیدن زنان به مبارزه سیاسیکشیدن زنان به مطالعۀ تئوریک.
آثار هنری انقلابی نمونه را هم داشتند. برخی پژوهشگران چینی که در دورۀ انقلاب فرهنگی بزرگ شدند و روی آن کار کرده اند مسائل مهمی را طرح می کنند. یکی از آن ها در ویدیوئی که در سایت «این است کمونیسم» گذاشته ایم، زنی است که در مورد انقلاب فرهنگی و تجربۀ چین سوسیالیستی صحبت می کند. بعد از صحبت با این ها درک عمیق تری پیدا کردیم. مثلا در روستاها یکی از آثار هنری نمونه را اجرا می کردند و با اجرای این ها به تقسیم کارهای حاکم ضربه می زدند. فضایی ایجاد می کردند که زنان از خانه ها بیرون بیایند و غیره.
نکته دیگر: در دورۀ نقد لین پیائو و کارزار ضد کنفسیوس بحث هائی حول پدرسالاری راه افتاده بود. باید بیشتر در این زمینه تحقیق کنیم. اگر به کتاب الیزابت کرول «فمینیسم و سوسیالیسم در چین» نگاه کنید در بحث از این کارزارها می گوید که در ایالت «آن هویی» مادرسالاری برقرار شده بود. مرد وارد خانوادۀ زن می شد. پدرسالاری، انتقال ثروت از طریق مرد، پدرسالاری (به این معنی که زن وارد خانه مرد می شود) نقد می شد. حتی در چینِ سال 1975 این روش ها بسیار انقلابی محسوب می شد. با این حال باید بگویم که حتی مادرسالاری هم در چارچوب ساختار خانواده است و ضد خانواده نیست و هستۀ خانواده را زیر سوال نمی کشد. در کل، هنوز در چین سوسیالیستی سکسوآلیته سنتی گسترده بود. یک مستند جالب در این مورد، دکترهای پابرهنه است که وسایل جلوگیری از بارداری را فقط به خانواده های مزدوج می دادند. این خیلی عقب مانده است. شبکه بندی اجتماعی هنوز حول خویشاوندی بود. به هر حال تحولات انقلابی در این عرصه ادامه نیافت زیرا در سال 1976 در چین کودتای سرمایه داری شد.
در جامعۀ سوسیالیستی آینده ما باید مدل های دیگری از پرورش کودکان و سازماندهی را به میان آوریم. یک نکته خاص هم در مورد مفهوم تضادهای حل نشده/ نیروهای محرکه در جامعه ی سوسیالیستی و رهایی زنان دارم. ما داریم در مورد جامعه سوسیالیستی صحبت می کنیم که دارد همه روابط اجتماعی را عوض می کند. از جمله ازدواج و مشارکت و خانواده را. این جامعه ای است که امر رهایی زنان را همراه با ایجاد شکل های جدید جمع آمدن مردم، ایجاد راه هایی که مردم یکدیگر را تامین و نگهداری می کنند، همراه با هم شکوفا می شوند و بیش از پیش پایه های گذر به ورای نهاد خانواده و پیوندهای خویشاوندی را می آفرینند، پیش می برد. ما در فعالیت هایمان تاکید زیادی بر کار فرهنگی و ایدئولوژیک می گذاریم. یک بخش بزرگ از این کار، گسترش افق های مردم است.
خلاصه کنم، این سند یک پیشروی کیفی نسبت به درک کلکتیو پیشین جنبش کمونیستی بین المللی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*اشاره ریموند لوتا در اینجا به نکته ای از سند «سنتز نوین و مسئله زن» است. در آنجا، باب آواکیان به یکی از مشاجرات درون نیروهای سیاسی و چپ در دهه 1960 رجوع می دهد. از مردان ظاهرا رادیکالی می گوید که برای انکار این واقعیت که ستم جنسیتی مرز قشرها و طبقات را در می نوردد و به همه زنان جامعه اعمال می شود، این سوال را جلو می گذاشتند که: «یعنی به ژاکلین کندی هم ستم می شود؟»





No comments:

Post a Comment

به یاد رفیقی که چهل سال است گمنام مانده است

  در روزهای بهمن، هجوم خاطره ها بر نسل ما آغاز می شود. باید هم چنین باشد. چرا که آن خاطرات، با آتش شور و فلز شعور  در ذهن ما حک شد و از جوهر...