مطالب ارسالی ـ گذشت زمان؛ تغییر فضا




گذشت زمان ، تغییر فضا                                   
نویسنده: س. ب.    
مقدمه                                                 
بعد از گذشت 136 سال از درگذشت مارکس و تغییرات عدیده ای که از نظر شکل و محتوی در
کشورهای مختلف دنیا بوجود امده است  ، یکی از موضوعات مورد اختلاف در میان حتی مارکسیست
ها بر سر ان است که این تغییرات با چه کیفیتی هستند و ایا هنوز قوانین اقتصادی و سیاسی مارکسی
میتواند ، همچون زمان مارکس پاسخگوی نیازهای فکری و جامعه شناسی و اقتصادی طبقه کارگر و
تبیین کننده علل بحران های سرمایه داری باشد و برای گذار به پسا سرمایه داری میتوان بدان اتکا نمود
و ایا با گذشت زمان ، تغییرات فضا ( زمین و مناسبات تولیدی و انسانها و تکنولوژی و شهرها ) شامل
چه موارد مشخصی میگردد که باید در نگرش به جوامع و جنبش های امروزی مورد توجه قرار گیرد .
تا قادر باشیم ، تغییرات عظیمی را که از نظر ترکیب جمعیتی کارگران و طبقه متوسط شهرنشین بوجود
امده است و نقش این طبقه کثیرالجمعیت را در تغییرات کیفی جوامع امروزی و جایگاهشان را در تضاد
کارو سرمایه و استثمار و انباشت سرمایه و عبور به جامعه پسا سرمایه داری بدرستی درک کنیم .

گفتار اصلی   

تصور اینکه مارکس در چه شرایطی میزیست و دنیای اطرافش چگونه بود شاید بتواند درک نوشته هایش
را مقداری ملموس تر و واقع گرایانه تر نماید . اگر چند عامل موتورهای بنزینی و دیزلی و برق را در
شروع گذار از حالت جنینی صنعت و پیشرفت به دوران کودکی ان ملاک قرار بدهیم ، باید گفت :
در سال 1767 اولین خودرو که میتوانست تا 4 تن بار با دونفر خدمه را با سرعت 8/7 کیلومتربر
ساعت جابجا نماید و با نیروی بخار کار میکرد توسط کان راه اندازی شد و در سال 1900 اولین
خودروهای با ساختار کلی امروزین که با سوخت های بنزین و گازوییل کار میکرد توسط شرکتهای بنز
و فورد بشکل تجاری به بازار امدند ، در سال 1882 اولین چراغ های لامپ به منظور روشنایی متداول
 گردیدند حال انکه موتور الکتریکی در سال 1821 توسط مایکل فارادی اختراع شده بود .
کارل مارکس که در سال 1818 به دنیا امده بود و تا سال 1883 در قید حیات بود، به جرات میتوان
گفت یادداشتهای گروند ریسه و کاپیتال را زیر نور چراغ های نفتی مینوشت و برای رفتن از جایی به
جای دیگر از درشکه وقطارهای بخارو اگر در دریا بود از کشتی ها و قایق های بخار و بادبانی استفاده
مینمود و تنها وسیله ارتباطی راه دورش مورس و تلگراف و پست بود و فقط کشورهای فرانسه وانگلیس
بودند که مراحلی از صنعتی شدن را پشت سر گذاشته بودند و المان و بسیاری از کشورهای اروپایی و
روسیه وتمامی کشورهای اسیایی و افریقایی و ...در مرحله فئودالیزم و اقتصاد کشاورزی بسر میبردند و
ایالتهای جنوبی امریکا یکصد سال بعد از استقلال از انگلیس درمرحله برده داری بودند وجنگهای شمال
و جنوب امریکا بتازگی پایان یافته بود و اکثریت کشورهای اسیایی و هند و چین و ... و کشورهای
افریقایی مستعمره کشورهای انگلیس و فرانسه و اسپانیا و پرتغال بودند و حتی کارخانجات کشورهای
تازه صنعتی شده مانند انگلیس و فرانسه نیز با نیروی بخار کار میکرد و هنوز برق و دیزل کاربرد
عملی پیدا نکرده بود و همه اینها بدین معناست که اقتصاد جهان بر پایه کشاورزی بود و حتی
درکشورهای صنعتی نیز بخش صنعت با بخش کشاورزی نقش تقریبا مساوی در درامد ملی و اشتغال
داشتند . و بخش خدمات از نظر درامد ملی و اشتغال درصد ناچیزی از اقتصاد ان کشورها را به خود
اختصاص میداد .
ربع آخر قرن نوزدهم که مارکس میزیست کارگران روزی تا 16 ساعت با حداقل دستمزد در
کارخانجات به همراه کودکان و زنان کار میکردند درحالیکه زنان و کودکان نصف مردان حقوق دریافت
میکردند و در خانه ها ومحله های بسیار کثیف و الوده و با تغذیه بسیار نامناسب به زندگی نکبت باری
ادامه میدادند که شرحش در کتاب کاپیتال دل انسان را بدرد میاورد و چهره شهرهای ان روز کشورهای
صنعتی از نظر توسعه شهری و بهداشت و معماری از شهرهای کشورهای عقب مانده امروزی زشت تر
و نفس گیرتر بود .
زمان گذشت و در سالهای 1914 الی 1918 جنگ جهانی اول روی داد که از فناوری های ان زمان
خودروهای جنگی دیزلی و بنزینی و تانک ها و توپها و تفنگهای خودکار را میتوان نام برد و بخش
 اعظمی از بار جنگ بر دوش اسبها میباشد . انقلاب اکتبر در روسیه و رواج تایلوریسم در صنایع
امریکا و سپس اروپا از سال 1921 به بعد و رشد شتابان تکنولوژی تا سال 1940 و امدن هواپیما های
مختلف به عرصه حمل و نقل و سپس به جنگ عرصه جدیدی را برای بشر رقم زد و پایان جنگ دوم در
سال 1945 با بمباران اتمی ژاپن چشم انداز جدیدی در برابر جهانیان گستراند .
ظهور اقتصاد متمرکز و دولتی شوروی و گسترش ان به اروپای شرقی و بحرانهای بلند مدت پشت
سرگذاشته شده سرمایه داری در دهه های قبل از جنگ های اول و دوم که هردو به جنگهای ویران گر
منتهی شده بود و خطررشد انقلابهای کارگری ،اقتصاد دانها و متفکرین سرمایه داری را همانگونه که در
صنعت با توسعه تایلوریسم به فوردیسم رسانده بود در اقتصاد به ایده ها ی کینزی که نوعی دولت رفاه
بود رساند و تا سالهای 1970 از مقبولیت نزد سرمایه داری برخوردار بود و اما با رشد تکنولوژی و
ازمون سیاست های نولیبرالی در کشورهای شیلی و ارژانتین با ورود فوردیسم به پسا فوردیسم در
صنعت زمینه های رشد نولیبرالیسم هر روز بیشتر گردید و با سقوط شوروی از یک سو و توسعه
علوم کامپیوتر و استقرار اتوماسیون و سرمایه گذاری های گسترده در کشورهای عقب مانده که تحت
فشار اقتصادی رکود تورمی صورت پذیرفت دنیا پا به عرصه های جدیدی گذاشت که حتی از ان به
عنوان صنعت زدایی یاد میشود چرا که با رشد تکنولوژی نه تنها کارخانه های موجود قادر گردیدند با
تعداد خیلی کمتری در همان کارخانجات محصول بیشتری تولید نمایند ( که باعث بیکاری تعداد زیادی از
کارگران میشد ) بلکه سرمایه داران در جستجوی دستمزد پایین و سود بیشتر کلا کارخانجات را از
کشورهای پیشرفته برچیده و به کشورهای عقب مانده انتقال دادند و شهرهای صنعتی خود را به شهر
ارواح مبدل ساختند که کارگران بیکار و معتادان و دستجات اراذل و اوباش که از خانواده های کارگری
سابق بودند وجه مشخصه انها گردید .
میتوان گفت از بعد از جنگ دوم جهانی که جنبشهای ضد استعماری و استقلال طلبانه نیز اوج گرفت ،با
گذشت زمان بساط استعمار مستقیم برچیده شد و کشورهای وابسته ای پاگرفتند که در بلوک بندی های
 خاصی  بازارهای تولید و توزیع و مواد خام و انرژی انها بین بلوکهای قدرت سرمایه داری جهانی
تقسیم گردیده است .
ربع اخر قرن نوزدهم با شرحی که در فوق امد را اگر شامل دنیایی با صنعتی ابتدایی و درنقطه گذار به
پیشرفت میتوان از ان یاد کرد که اقتصاد کشاورزی اقتصاد غالب دنیا بود و در بخش کوچکی حتی از
اروپا و امریکا صنایع نطفه ای وجود دارند و بخش اعظمی از کشورهای عقب مانده مستعمره های چند
کشور اروپایی هستند اما بعد از تقسیم های پیش امده در اثر جنگ دوم و جنبش های ازادی خواهانه
مستعمره ها برچیده گردید و دنیا به کشورهای پیشرفته و عقب مانده تقسیم شد که اکنون بسیاری از
 کشورهای عقب مانده مناسبات سرمایه داری را تجربه میکنند ( البته با صنایع ناقص وابسته و یا حتی
بدون صنعت وبا اشکالی از تجارت و دلالی و مستغلات و تک فروشی مواد خام ) و مناسبات فئودالی
برچیده شده و در سه بخش اقتصاد 65 تا 75 درصد درامد ملی و اشتغال حتی کشورهای عقب مانده را
بخش خدمات تشکیل میدهد و بخش صنعت از 10 تا 20 درصد و بخش کشاورزی از 5 تا 10 درصد
درامد و اشتغال را به خود اختصاص میدهد .
همانگونه که قبل از توسعه ابزار کشاورزی و ورود ماشین الات مدرن بخش زیادی از نیروی کار در
بخش کشاورزی شاغل بودند اما با ورود تکنولوژی این بخش قادر شده است با حداقل نیروی کار، مواد
غذایی و محصولات مورد نیاز حدود 8 میلیارد انسان را  تولید نماید و حتی اضافه محصول هم دارد
و همین اتفاق در بخش صنعت نیز افتاده و درحال وقوع میباشد و با ارتقای تکنولوژی صنایع موجود
توان ان را پیدا کرده اند که با تعداد روز افزون کمتری کارگر همان مقدار محصول و کالا و حتی بیشتر
از مورد نیاز بازار را عرضه نمایند و انچه که هر روز اتفاق می افتد بیکار شدن کارگران و رانده شدن
انها به بخش خدمات میباشد و با گذشت زمان ، همین اتفاق در بخش خدمات نیز تکرار میشود و این بدان
معناست که بخش خدمات نیزبا بالا رفتن تکنولوژی هرروز به کارگر کمتری نیازخواهد داشت ونتیجه ،
ان میشود که بر تعداد بیکاران و ادم های بدرد نخور در نظام سرمایه داری افزوده میگردند و ادمهای
اضافه بحساب می ایند که دولت باید با مالیات دیگران انها را زنده نگه دارد .
با جهانی شدن اقتصاد و بلوک های سرمایه داری و درهم تنیده شدن بازارهای سرمایه ، شهرهای
کشورهای پیشرفته و عقب مانده به محل انجام کارهای خدماتی مختلف اموزشی و درمانی و گردشگری
و تجاری و تعمیراتی و پس از فروش و نگهداری و نظافتی و مهندسی و کارهای پیمانکاری و حمل و
نقل و ...... تبدیل گردیده است که خیل عظیمی از انسانهای شهر نشین بعنوان مزد بگیر ومقاطعه کارو
خویش فرما و روز مزد موقتی و اشکال دیگر و همچنین در کارهای دولتی و بانک ها و ... هریک به
نوعی درحال کسب درامد هستند و بعنوان شهروند ، فارغ از انکه کارگر هستند و یا خویش فرما و یا
کارمند  در کنار هم با درامدهای مختلف و در اپارتمان ها و مجتمع های مسکونی  زیست میکنند .
این پدیده که در کشورهای پیشرفته با تمرکز ثروت بیشتر در دست شرکتهای بزرگ ، جامعه شهرنشین
را به دو قطب مزد بگیروکارفرما تبدیل کرده است اما درکشورهای عقب مانده با فراوانی وزیاد
بودن شرکتهای کوچک و شهروندانی که برای خود شغلی دست و پا کرده اند و عقب مانده بودن بخش
های مختلف اقتصادی به سبب مدیریت ضعیف و دانش پایین ، خیل کثیری خویش فرما در کنار کارگران
و کارمندان مشاهده میشوند که ترکیب اجتماعی پیچیده ای به ان شهرها میبخشد .
حال درربع اول قرن بیست و یکم بخش خدمات از نظراشتغال (75 درصد ) و درامد (75 درصد )
بیشترین سهم را به  خود اختصاص داده است درحالیکه دو بخش دیگر کشاورزی و صنعت ، سهم و
درصد بسیار کمتری را به خود اختصاص میدهند ، که خود امری است تامل برانگیز ودرخورتوجه.
ازانجا که بخش اصلی اقتصاد را بخش صنعت ومعدن و بخش کشاورزی تشکیل میدهند ، یعنی ارزش
واقعی تولیدی در همه جوامع در این دو بخش اقتصادی است که تولید میشود ، همانگونه که یک معلم و
 یا یک پرستار و یا نظافتچی و یا نظامی و کارمند اداره دولتی هیچگاه قبل از تولید نان و غذا و ابزار
 کار و کالاهای مصرفی و فروش انها و تبدیل انها به پول توسط خدمات گیرندگان انها نخواهند توانست
دستمزد  خود را دریافت نمایند . و اینکه این درامد 75 درصدی و اشتعال 75 درصدی بخش خدمات
چگونه امکان پذیر میگردد، ازانجا ناشی میشود که بخش زیادی ازکارهای خدماتی همچون حمل ونقل و
تعمیرات و نگهداری و محاسباتی و نقشه کشی و مهندسی و دفتر فنی و اموزشی و نظارتی ، خود به
بخشی از فرایند تولید محصول هررشته وکالای خاص خود بدل گشته اند و در تولید ارزش نقشی مستقیم
و یا با واسطه پیدا کرده اند و بخش های دیگر خدمات نیز به جزیی از زندگی شهری تبدیل گردیده اند و
بدون انها زندگی شهری و تولید ارزش برای بخش های مولد غیر ممکن میگردد لذا بخش هایی همچون
پرستاری ودرمان ونگهداری سالمندان و نظافتی و تفریحی و .. نیزخود به بخشی ازفرایند تولید اجتماعی
تبدیل میگردند . البته در زندگی شهری بخش هایی هم وجود دارند که مختص نظام سرمایه داری میباشند
و بدون وجود انها زندگی اجتماعی و تولید ارزش مختل نمیگردد ، مانند سازمانهای نظامی و انتظامی و
اطلاعاتی و تبلیغاتی و ایدئولوژیک و مذهبی و تولیدات نظامی و اسلحه ( که فارغ از تولیدی بودن به
منظور صادرات و یا استفاده داخلی ، ضمن تولید کالا و کسب ارزش اضافه از کارگر اما از منظر تولید
اجتماعی و جهانی تولیدی مولد محسوب نمیشود ، بلکه درنهایت عاملی مخرب دررشد اجتماعی بحساب
میاید .) خیل کارکنان دولتی شاغل در این بخش ها نیز بعنوان شهروندان خدماتی محسوب میگردند .
با مقایسه ان دو زمان یاد شده ( ربع اخر قرن نوزدهم و ربع اول قرن بیست و یکم ) دو فضا و زمین
متفاوت  را شناختیم . اما در هر دو زمان و فضا بدون تفاوت در محتوی پدیده انباشت سرمایه و افزایش
روز افزون اختلاف طبقاتی در جوامع یاد شده بی کم و کاست و با شدت روز افزون تری در امارها و
بطن جوامع مشاهده میشود . چون امراستثماروارزش اضافه و انباشت سرمایه وسود لایتغیر مانده است .
در زمان مارکس، کارگران رودرروی سرمایه داران دریک کشور با موتور محرکه تضاد طبقاتی با هم
درگیر هستند و این درگیری به اتفاقات کمون پاریس در سال 1845 منجر میگردد و در ادامه به تشکل
های کارگری و ارائه مانیفست کارگری میرسد و شورش مردمی سال 1905 روسیه و هزاران اعتصاب
کارگری و شورش های عمومی را شاهد هستیم . اما اینک در ربع اول قرن بیست و یکم بعلت افزایش
جمعیت همه کشورها به چند ده برابر ان زمان اما جمعیت کارگری در همه کشورها بعلل گفته شده در
فوق ، نه تنها به همان نسبت افزایش نیافته بلکه از جمعیت ان یا کاسته شده است و یا محتوای کار مزد
بگیران و محل کار انها و نوع شغل انها تفاوتی چشمگیر پیدا کرده است که نمود متفاوتی از محل کار و
دریافت مزد و مناسبات کاری و روال کاری متفاوتی را به نمایش میگذارد .
با دقت به حال و روز شهرنشینان امروزی ادامه استثمار و بهره کشی از خیل عظیمی از شهروندان را
در قالب حد اقل دستمزد و اجبار به چند شیفت کار کردن برای بدست اوردن مقداری از درامد که هزینه
های زندگی را تامین نماید و گرانی های ناخواسته کالاهای مصرفی و کاهش امکانات رفاهی و اسیب
دیدگی محیط زیست و هوای الوده شهری و الودگی رودخانه و دریا و خاک و نابودی جنگل ها و افزایش
هزینه های گوناگون زندگی در میان 65 تا 75 درصد جمعیت شهر نشین و بنوعی درهمه روستا نشینان
شاهد هستیم .
حال که در این مقطع زمانی اقتصاد همه کشورها در قالب نظام سرمایه داری به هم پیوند خورده است و
این تا انجا هست که مثلا امریکا از ترس انکه تحریم نفتی ایران باعث بالا رفتن قیمت نفت و اثر ان بر
اقتصاد خود و دیگران بشود و مجبور میگردد که اوپک را وادار نماید از طریق عربستان بر تولید مقدار
نفتش بیافزاید تا مشکل حل بشود ویا با تحریم تجاری چین ، خود امریکا نیز میلیارد ها دلار ضرر میبیند
و دهها مثال دیگر که در این مقال نمیگنجد . نشان از ان دارد که تصمیم گیرندگان و تاثیر گذاران عمده
اقتصادی سرمایه داری جهانی، در بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و خزانه داری امریکا و ...
با خبره ترین اقتصاد دانان و محققین هر لحظه در حال رصد اتفاقات اقتصادی گوشه گوشه دنیا هستند .
انها مدام روش هایی را طراحی مینمایند که با ابزارهای اقتصادی و سیاسی و نظامی و تبلیغاتی مسیر
حرکت های مختلف اقتصادی و سیاسی و نظامی و تبلیغاتی و فرهنگی ای را که در هر قسمتی از دنیا
جریان دارد به مسیری بیاندازند که مطلوب خودشان باشد و از ان مسیر مطلوب خارج نگردد و اینها
همه در خدمت ان هستند که انباشت سرمایه شرکت های بزرگ و سرمایه داران معظم کاهش نیابد و یا
متوقف نگردد .
برای این امر مهم سیاستهای اقتصادی خاصی باید در ایران و یا عربستان و یا پاکستان و یا شیلی و چین
 و مالزی و روسیه و ترکیه و اروپا و کانادا و ..... اتخاذ گردد و سقف تولید اوپک از مقدارخاصی کمتر
ویا بیشتر نباشد و در همه کشورها سیاست های خصوصی سازی و مالی سازی و دستکاری بحران ها و
مدیریت بحران ها و کالایی سازی و باز توزیع دولتی اراضی و ثروت های اجتماعی (عمومی ) و
 صنعت سکس  و قاچاق انسان و تخریب محیط زیست وکاهش و افزایش ارزش پول وبهره بانکی و راه
اندازی جنگ و تاسیس گروه های مذهبی و قومی و تروریستی اجرا میگردد و خدمات اجتماعی کاهش
مییابد .
و این همه بوسیله حاکمیتهایی انجام میشود که در ظاهر بوسیله مردم انتخاب شده اند اما خود سرمایه دار
میباشند و مجری سیاست های برنامه ریزانی هستند که همه امور را در جهتی میخواهند که امر مهم
انباشت سرمایه مختل نگردد .
در ظاهر امر کالایی  در چین و یا برزیل و یا مکزیک و یا بنگلادش تولید میشود و به امریکا و یا
ایران و یا عربستان و یا فرانسه و انگلیس می اید و کارمندان  این کشورها که در رشته کامپیوتر و یا
ساختمان و یا بیمارستان و یا مدرسه اشتغال دارند و از پول نفت و یا مالیات حقوق دریافت میکنند ، ان
کالا ها را خریداری و مصرف مینمایند .
اگر بخواهیم تحولات اجتماعی و افزایش اختلافات طبقاتی را در دو جامعه تولید کننده و مصرف کننده
پیگیری نماییم ، درظاهر امربه این نتیجه میرسیم که فقط تضاد کار و سرمایه در کشور تولید کننده مثلا
مکزیک ویا چین بین کارگر کارخانه ای که در مکزیک ماشین لباسشویی تولید کرده و سرمایه دار او
وجود دارد و در کشور امریکا و یا ایران و یا فرانسه و یا حتی در پایتخت مکزیک و شهرهای بزرگ و
 کوچک و یا حتی روستاهایش که کارمندان و یا روستاییان ، فلان کالا را با پول حقوقی که از مالیات و
یا درامد نفتی دریافت کرده اند و خریداری مینمایند ، بحث تضاد کار و سرمایه موضوعیتی ندارد و
 مناسباتی غیر طبقاتی و یا فرا طبقاتی برقرار است . درحالیکه میبینیم در همین شهر مکزیکوسیتی و یا
 شهرهای دیگر هر روز فقرا فقیر تر میشوند و ثروتمندان ثروت مند تر . پس این انباشت سرمایه بدون
تضاد طبقاتی چگونه تحقق میپذیرد ؟
ایا کاسب ویا کشاورز و یا کارمند فقیر ویا کارگر بخش خدماتی شهر نشین خارج از روابط طبقاتی
زندگی میکند ؟ خیر همه اینها در فضایی زندگی میکنند که سرمایه داری جهانی به ان شکل داده است
و ان را مدیریت و جهت دهی مینما ید . حتی این سرمایه ممکن است سرمایه اندک یک کارمند و یا
یک کاسبی باشد که میتواند در صف سکه صرافی بایستد و ده تا سکه بخرد به امید انکه همچون سرمایه
داری که 10000 سکه میخرد تا انرا به مقداری گرانتر بفروشد . یعنی این سرمایه دارد در همان زمینی
که سرمایه داری شکل داده بازی میکند و یا کسیکه با پولش زمینی و یا خانه ای میخرد . در میانه این
بازی ،سرمایه دار بزرگ شکست نمیخورد چون هم سیاست گذار خودش هست و به موقع مسیر سرمایه
گذاری خود را با اطلاعاتی که دارد عوض مینماید ولی سرمایه خرده پا ضمن انکه ممکن است سودی
ببرد اما امکان زیانش خیلی بیشتر میباشد .
از موضوع کمی دور شدیم . ایا تضاد میان کار و سرمایه و علل انباشت سرمایه را در شهرهایی که
بیشتر شهروندانش به کار خدماتی مشغول هستند و علل فقر بیش از 70 درصد مردمش را باید در کجا
بیابیم ؟
حال که سرمایه در مقیاسی جهانی به فعالیت میپردازد و سرماخوردگی یک کارمند در گوشه ای از دنیا
میتواند ارزش سهام شرکتی را پایین بیاورد و یا ارزش سهام شرکتی دیگر را بالا ببرد و سیاست های
اقتصادی ، فقط بوسیله برنامه ریزانی انجام میشود که با حفظ نظام سرمایه داری و به انواع روش های
قانونی( شرافتمندانه !! )و یا غیرقانونی و غیر شرافتمندانه ثروت و سرمایه انباشت مینمایند و به اثار
اجتماعی و پی امد های ان وقعی نمینهند و درباره اب و هوا و زمین و خاک و صادرات و واردات و
 حداقل دستمزد و مقدار مالیات و شهر و روستا و معادن و جنگل ها و جزایر و فرهنگ ها و مذاهب و
اقوام و نژادها و رنگ پوست انسان ها و مناسبات با کشورهای همسایه و کشورهای دیگر و هر چیز
دیگری به نوعی تصمیم میگیرند که در خدمت انباشت سرمایه جهانی باشد ، در بعدی تاریخی و در
مقیاسی جهانی وبشکلی اجتماعی تمامی کارگران ( صنعتی ، فصلی ، خدماتی ) و اقشار طبقه متوسط کم
درامد و کارمندان کم درامد ، از انجایی که در محدوده حداقل دستمزد محصور هستند کار اضافی اشان
استثمارمیشود و بعنوان یک شهروند از انجایی که قدرتی برای تصمیم گیری و توزیع عادلانه ثروت های
اجتماعی شان را ندارند و از انها محروم میشوند استثمار میگردند و در رابطه تضاد کار و سرمایه در
جبهه کار قرار دارند و   همچون طبقه کارگر درصورت ازبین رفتن مناسبات سرمایه داری چشم اندازی
برای بهبودی و ضع زندگی و معیشت انها گشوده میگردد  .
کارگر کارخانه ای  در اثر پیشرفت تکنولوژی و صنعت زدایی در نظام سرمایه داری بیکار میشود  و
بعد مثلا با کلی قرض و وقت گذاشتن و هزینه کردن یک دوره اموزشی ارایشگری را میگذراند  وسپس
با هزینه زیادی با اجاره مغازه ای یک ارایشگاه باز میکند و مشغول کار میشود .
بعد از گذشت چند ماه  در محل او ده نفر دیگر هم موفقیت او را می بینند و سپس انها نیز با استفاده از
تجربه ا و همین کار را میکنند ، انوقت یک ارایشگاه محل میشود ده تا و نتیجه ان میشود که درامد همه
انها یک دهم درامد اولی میشود و این بدان معناست که همه شان باید با فقر زندگی کنند و یا حدقل هفت
تایشان باید شغلشان را رها کنند و دوباره یا بیکار بشوند و یا دنبال کار دیگری باشند .
چه اهمیتی دارد که کارگر باشی و یا ارایشگر خویش فرما و یا یک کارمند وقتیکه در اثر سیاستهای کلی
اقتصادی در جهت تامین منافع عده ای خاص از هستی ساقط میشوی امکان زیست برایت غیر ممکن
میگردد واز نظر نظام موجود به یک ادم اضافه و زیادی وبدرد نخور تبدیل میشوی و هیچکاری هم از
دستت در میان انبوهی از اتفاقات و پدیده های دور و برت که خودت در شکل گیری انها کمترین نقش را
داشته ای بر نمی اید . به همان دلیل که در کارخانه سرمایه از ان تونیست استثمار میشوی ، حال نیز به
همان دلیل که سرمایه نداری و پست دولتی نداری نیز از امکان زندگی ابرومندانه محرومی و دستت از
ثروت های اجتماعی و عمومی جامعه ات نیز کوتاه است و بهره اش را کسانی خواهند برد که در قالب
دارا بودن سرمایه و در قالب پیمانکار و کارخانه دار و تاجر و کارمند عالی رتبه و یا نظامی عالی رتبه
این ثروت های عمومی حاصل از منابع و معادن و مالیات و... را بین خود توزیع مینمایند . و از دولت ،
فقط میماند یک ارگان سرکوبگر که وظیفه اش سرکوب اعتراضات کارگران و اقشار ضعیف  میباشد و
دیگر هیچ .
در حالیکه صاحبان سرمایه هشیارانه نقاط خاصی از دنیا را برای تولید برگزیده اند و نقاطی دیگر را
برای مصرف تعیین کرده اند . و امر تولید ارزش اضافی و انباشت سرمایه به موضوعی با بعدی جهانی
تبدیل میگردد و تحقق ارزش و انباشت سرمایه هم در کارخانه و هم در شهر صورت میگیرد و کارکنان
خدماتی که ما انها را به نام طبقه متوسط میشناسیم ، به عنوان بخش تکمیل کننده زندگی اجتماعی که
بدون وجود انها چرخه زندگی اجتماعی تولید کنندگان نیز مختل میگردد . خود  اینک بخش اعظمی
از چرخه تولید اجتماعی بوده و در تحقق انباشت سرمایه  که رابطه کارو سرمایه را با خود حمل مینماید 
وتضاد کار و سرمایه را  در خود مستتر دارد ،میباشند . همچنین مجموعه تولید کننده و مصرف کننده از
 خود دارای اراده ای نبوده و قربانی تصمیمات اقتصادی سرمایه داران در حال انباشت سرمایه هستند.
بحث طبقه متوسط که به یکی از جنجال ترین و گنگ ترین بحث هادر میان روشنفکران چپ و
بورژوازی تبدیل گردیده است ، در عین حال از جنبه های مختلف قابل بررسی میباشد و باید به این مهم
همت گماشت .
اولین جنبه این بررسی نگاه اماری به لایه های طبقه متوسط و تعیین وزن جمعیتی گروه های مختلف
طبقه متوسط در بخش های اموزش و درمان و حمل و نقل و کشاورزی و اصناف و نظامیان و کارمندان
و بازنشسته ها و بیکاران میباشد که در قسمت اول بشکلی رسمی و با اتکا به امارهای رسمی بدان
پرداخته شد .
جنبه دوم بررسی طبقه متوسط ، بر رسی نگاه حاکمیت کشورها به لایه های ان و چگونگی امتیاز دهی
ویا نادیده گرفتن انها و استفاده حاکمیت از لایه هایی از انها برای بقای خود و همچنین برخورد لایه های
مختلف طبقه متوسط به منظور بهبود اوضاع خود در جهت همکاری و تحکیم حاکمیت و همچنین
برعکس در جهت مقابله با حاکمیت در رسیدن به اوضاعی بهتر میباشد .
جنبه سوم بر رسی طبقه متوسط ، بررسی و برنامه ریزی در جهت سازمان دهی و بهینه سازی لایه های
ان در جامعه پسا سرمایه داری میباشد و اماده سازی انها و استفاده بهینه از پتانسیل های انها در جامعه
بدیل سرمایه داری میباشد ، که لازمه ان داشتن برنامه ای علمی برای مدیریت بخش های مختلف جامعه
شهری ، مانند اموزش و درمان و حمل ونقل و ....میباشد .
جنبه چهارم بر رسی طبقه متوسط ، بر رسی وضعیت این اقشار در مبارزه طبقاتی و تضاد کار وسرمایه
و موضوع انباشت سرمایه و شناسایی لایه های نزدیک به طبقه کارگر که در حال استثمار شدن میباشند
وجدا سازی انها از لایه های نزدیک به سرمایه داری است که در استثمار سهیم میباشند .
در این مقاله به این جنبه اخر نیز در حد توان پرداخته شد .
به نظر میرسد که بر رسی جنبه های دوم و سوم با انکه نیاز به اطلاعات و منابع قوی و دانشی وافر
دارد ، اما نیاز روز بوده و با انجام این کار گام مهمی در ایجاد و معرفی الترناتیو جامعه بدیل به جامعه
جهانی خواهد بود که جنبش های کارگری و طبقه متوسط فقیر را وارد مرحله ای سازنده و یرنوشت ساز
خواهد کرد .

No comments:

Post a Comment

به یاد رفیقی که چهل سال است گمنام مانده است

  در روزهای بهمن، هجوم خاطره ها بر نسل ما آغاز می شود. باید هم چنین باشد. چرا که آن خاطرات، با آتش شور و فلز شعور  در ذهن ما حک شد و از جوهر...