اخیرا به کتابی برخوردم که اول بار در سال 1974 به
چاپ رسیده: «جنگ و یک شهر ایرلندی» به قلم ایمون مککان[1] که شاید اگر
وقایع آبان ماه امسال و نقش حاشیه شهرهای ایران و ساکنان فرودست آن در یک خیزش خونین
سراسری نبود، تا این حد توجهم را جلب نمیکرد. کتاب، گزارشگر مبارزۀ مهمی است که
بخشی از تاریخ مبارزاتی مردم ایرلند و سراسر جهان شد. شورش حاشیهها در ایرلند
شمالی. مبارزهای جسورانه و الهام بخش که توسط ارتش انگلیس به خون نشست ولی تاثیراتش
بر تاریخ آن منطقه پایدار ماند و یادگارش در شعر و موسیقی و سینما هنوز با ماست.
ایرلند اولین مستعمره سرمایهداری انگلستان بود و
زمانی مردمش به بردگی به استرالیا و... فرستاده میشدند. بعد از مبارزۀ تودهای،
طولانی و مسلحانهای که به پایان حاکمیت بریتانیا بر بخش بزرگی از ایرلند (جنوب) در
سال 1921 انجامید، مردم بخشهای شمالی آن کماکان شهروندان درجه دوم بریتانیا باقی
ماندند: در فقر و بیکاری، زیر بار توهین و تحقیر. آن استقلال، البته به معنای رهایی
از قید استثمار نبود. مطالعه مبارزه محقانه مردم ایرلند شمالی علیه انگلستان از چند
جهت اهمیت دارد. یکم، نقش و رابطه طبقات و دیدگاههای مختلف در آن. و دوم، تضادهایی
که چپها (با گرایشات متفاوت) برای پیشروی درگیرش بودند، گاهی توانستند به نفع
جنبش از آنها استفاده کنند، و گاهی قافیه را به جریانات دیگر باختند.
در نتیجه شورشهای مکرری که اینجا نگاهی به آن خواهیم
کرد، در جنبش جمهوری خواه ایرلند انشعاب شد و گروهی که بازوی مسلح این جریان بود [آی.آر.ا]
(مخفف ارتش جمهوری خواه ایرلند) توانست طولانیترین مبارزه مسلحانه در یک کشور
اروپایی را پیش ببرد. این مبارزه برخلاف سایر مبارزات قهرآمیز در اروپا نه یک جریان
جدا از بدنه جامعه بلکه بخشی از حرکت عمومی مردم ایرلند شمالی بود ـ حرکتی که خطوط
و نظرات مختلف را در بر میگرفت. با فروپاشی بلوک شرق، و تغییراتی که همه جا به
دنبال داشت، آی.آر.ا (و حزب جمهوری خواه ایرلند) هم اسلحه را زمین گذاشت، وارد
مذاکرات صلح شد و شاخه سیاسیاش (شن فن) امروز بخشی از ساختار پارلمانی دولت امپریالیستی
بریتانیاست. در این زمینه، از جمله مسائلی که باید در موردش مطالعه کرد، رابطۀ برنامه
و خط سیاسی و نگرش غالب در آی.آر.ا با تواناییاش در تداوم مبارزه از یک طرف، و
عدم تواناییاش در سازماندهی مبارزهای همه جانبهتر علیه امپریالیسم انگلیس است؛
از جمله در زمینه اتحاد با قشرهای تحتانی جامعه انگلیس از هر ملیت و نژاد.
در بخش دوم متنی که پیش رو دارید، به یک تجربه دیگر
از مبارزه حاشیهها در گوشه دیگری از دنیا میپردازم: تلاش حزب کمونیست پرو برای
تسخیر زاغههای لیما، پایتخت این کشور آمریکای جنوبی. این بخش را با رجوع به اسناد
این حزب و چند گزارش و تحلیل که در مطبوعات و سایتهای مختلف آمده تهیه کردهام. به
عنوان مقدمه این را بگویم که حزب کمونیست پرو، در سال 1980 به پیروی از استراتژی
نظامی مائوتسه دون برای انقلاب در چین نیمه مستعمره و نیمه فئودالی که به «محاصره
شهرها از طریق دهات» مشهور شد، جنگ را از روستاهای دور افتاده پرو آغاز کرد. جنگی
که در عرض دوازده سال حاکمیت بورژوازی پرو را به طور جدی به لرزه در آورد. ولی پروی
دهه 1980 با چین سالهای 1920 تا 1940 بسیار فرق داشت. سرمایهداری بعد از جنگ دوم
جهانی روی دور تند افتاده بود و داشت همه جا را به سرعت دگرگون میکرد. یکی از این
تغییرات، به وجود آمدن کلان شهرها بود با حاشیههای پر جمعیت. این حزب تلاش کرد آموزه
نظامی مائو را در کشوری بسیار متفاوت از چین و در دورهای متفاوت به کار گیرد. در
نگاه به این تلاش انقلابی دو نکته مهم به چشم میآید: یکم اینکه تحتانیترین قشرهای
جامعه و مشخصا بومیان تهیدست که زمانی قشون استعمارگر اسپانیایی سرزمین و زندگی پیشینیانشان
را غارت کرده بودند، سلاح بدست گرفتند و نه فقط در واکنشی خودجوش برای مقاومت در
برابر ظلم و بیعدالتی دیرینه، بلکه با هدف ایجاد دنیایی متفاوت به پا خاستند. دوم
اینکه، در شرایطی که جنبش بینالمللی کمونیستی بعد از شکست سوسیالیسم در چین
گرفتار بحرانی تازه شده بود و کمونیستها همه جا از نظر سیاسی و ایدئولوژیک در عقب
نشینی بودند، کمونیستهای پرو توانستند با عزم و ارادهای مثال زدنی تهیدستان
جامعه را در یک جنگ انقلابی، فعال و سازماندهی کنند. از این تجربه چه میشود
آموخت؟ تفکر و خط سیاسی این حزب، در رشد و گسترش انقلاب (و نیز در شکستش) چه نقشی
داشت؟
هدف از معرفی نبرد در شهرها و حاشیههای ایرلند
شمالی و پرو، صرفا همین است: معرفی. معرفی دو مبارزه در دو کشور با مختصات کاملا
متفاوت در شرایطی کاملا متفاوت و با بازیگرانی متفاوت. در عین حال، با نگاه به این
دو تجربه با تاثیر دستیابی به آتوریته اجتماعی، هژمونی سیاسی و اهمیت برقراری شکل
های هر چند محدود و ناپایدار «قدرت دوگانه» بیشتر آشنا می شویم. به این امید که رفقا
و یاران دیگری تشویق شوند و در تجربههای دور و نزدیک کندوکاو کنند و یافته هایشان
را برای درس آموزی در میدان مبارزه به اشتراک بگذارند. به ویژه در دورانی که اهمیت
مطالعۀ مبارزات گذشته برای بسیاری مان کمرنگ شده است. تاریخ را کمتر از زبان مردم
(و انقلابیونی) که در ساختنش نقش داشتهاند میشنویم. مبارزات انقلابی در انبوه
نوشتههای حاکمان و جریان رسمی، بیرنگ و بی ارزش جلوه داده میشود و بلا استثناء
با دروغ و تهمت و تحریف در هم میآمیزد. گاهی حتی تاریخ شناسان و پژوهشگران «چپ»
در آکادمیها، تلاشهای میلیونها میلیون نفر برای ساختمان سوسیالیسم را بدون ذرهای
تعمق و تجسس، در همخوانی با سخنگویان سرمایهداری «بدرد نخور» اعلام میکنند. خیلیها
را میبینیم که برای توجیه بیتوجهی و رفتار سرسری خود با تاریخ، این حرف را تکرار
میکنند که: «دنیا تغییر کرده و به چیز دیگری نیاز داریم.» نمیدانم دنیا کی ساکن
و بلاتغییر بوده، کدام امروزش دقیقا عین دیروزش بوده و کدام مردم در مبارزاتشان،
کار قبلیها را عینا کپی زدهاند؟ و از خود میپرسم، چرا مردم در همه مسائل، از فیزیک
و شیمی گرفته تا ستاره شناسی و جنگ، هر قدمی که بر میدارند با استفاده از تجارب و
دستاوردهای قبلیهاست ولی بسیاری از انقلابیهای امروز بر این باورند که به تجارب
و دانش گذشتگان نیازی ندارند؟ این بی اعتنایی نسبت به گذشته را در نیروهای حاکم
نمیبینی. امپریالیستها و مرتجعین مرتب به تجربیات گذشتگانشان رجوع میکنند (حتی
از متفکران دشمنان طبقاتیشان هم یاد میگیرند). آیا نفی گرایی نسبت به تجارب
مبارزاتی مردمی که هر چه داشتند (از جان و اندیشه) گذاشتند تا دنیای بهتری برای
خود و آیندگانشان بسازند، از سر یاس نیست؟ به نشانه از دست دادن امید به تغییر، و باور
به ابدی بودن سرمایهداری و گردن گذاشتن به وضع موجود نیست؟
و حرف آخر: در آوردن استراتژی انقلاب در هر کشوری،
کاری دشوار است و تلاش و پیگیری بسیار میطلبد. لازمه اش، شناخت عمیق، جسارت بی
امان و خلاقیت بی حساب است. ولی ما از صفر شروع نمیکنیم. مبارزه بشر علیه سرمایهداری
(و علیه هر شکلی از ستم و استثمار) گنجینهای گرانبهاست که نمیتوانیم و نباید خود
را از آن محروم کنیم.
آیناز توکلی
ژانویه 2020 / بهمن 1398
[1] War and an Irish Town, Eamonn McCann - استفاده از این کتاب به منظور توافق با نظرات نویسنده اش و تائید سیاست های وی (چه در گذشته و چه امروز) نیست. ولی کتابی است که هم ارزش تاریخی دارد، و هم به خاطر تیز بینی و شوخ طبعی نویسنده اش بسیار خواندنی است.
برای مطالعه متن کامل جزوه روی نام آن در ستون سمت راست صفحه کلیک کنید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به همین قلم:
ـ بر اسب بی پروای رویا (نگاهی به زندگی الکساندرا
کولونتای)
ـ با زبان آتش (نگاهی به زندگی اولریکه ماینهوف)