آیا توافقنامه ایران و آمریکا با دست سلیمانی امضاء می شود؟


نگارش مطلب زیر به پایان رسیده بود که رژیم ایران رسما به ساقط شدن هواپیمای مسافربری اوکراینی توسط موشک های سپاه پاسداران جنایتکار اعتراف کرد و در پی آن، موج جدیدی از اعتراض و خشم مردم جان به لب رسیده علیه رژیم دروغ و سرکوب و خرافه بپاخاست. یکباره فضای جامعه تغییر کرد و رشته هایی که جمهوری اسلامی به گرد قتل قاسم سلیمانی بافته بود پنبه شد. پرچم دروغین «امنیت و آرامشی» که جمهوری اسلامی به عنوان رهاورد کشتارهای سلیمانی و سپاهیانش در منطقه بدست گرفته بود در شعله های آتش همراه با پیکر قربانیان پرواز اوکرایین سوخت و خاکستر شد. فضای اعتراضی امروز با خود هوای تازه ای برای تنفس توده های سرکوب شده و داغدار جانباختگان آبان ماه به همراه آورده و می تواند نتایج مهمی بر شکاف ها و تضادهای درونی رژیم اسلامی و انگیزش بخش های گسترده تری از جامعه علیه طبقه حاکم به دنبال داشته باشد. حتی می تواند روابط و بده بستان های جمهوری اسلامی و آمریکا و سایر قدرت های منطقه ای و جهانی را تحت تاثیر قرار دهد. در این میان، ورشکستگان به تقصیر و آبروریختگان صحنه، عناصر وقیح «محور مقاومتی» هستند که داوطلبانه زیر پرچم جمهوری اسلامی و سردار سلیمانی راهی میدان مین سیاسی شدند؛ و باندهای «وطن پرست سلطنت طلب» که در خواب و خیال جلب نیروهای مسلح ایران [از جمله سپاه پاسداران و فرماندهانش] در حکومت آینده به ستایش «سردار شهید و فرزند وطن» پرداختند و آن گروه از پس مانده های ملی ـ مذهبی و «روشنفکران دینی» که در عزای سلیمانی جلاد سینه زدند.
فاجعه سقوط هواپیمای اوکراینی با دستان خون آلود سپاه پاسداران و جان باختن 176 انسان نه یک سانحه عادی در نتیجه «خطای انسانی»، بلکه کاملا مرتبط با تشدید درگیری های آمریکا و جمهوری اسلامی در منطقه است. این رویداد، اپیزودی از کشمکش و تنش و تشنج دو نیروی ضد مردمی در این منطقه بحرانی در حال انفجار است که در هر حالت نتیجه ای جز مرگ و تخریب و رنج بیشتر برای توده های مردم به دنبال ندارد. تاریخ این واقعیت را بارها نشان داده که قربانیان درجه اول تخاصم و درگیری و یا تبانی و سازش قدرت های بزرگ و کوچک سرمایه داری و مرتجع، مردمند. تا زمانی که این زالوهای فاسد و تبهکار بر سر کارند، و تا زمانی که نظامی نوین و متفاوت به دست توده ها، توسط انقلاب توده ها و برای منافع توده ها برپا نشود، فجایع پیاپی بر سر جامعه آوار می شود و جان می ستاند.
21 دی ماه 1398
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به محض اینکه خبر کشته شدن قاسم سلیمانی بدست ارتش آمریکا منتشر شد، موجی از نگرانی و هراس نسبت به واکنش احتمالی رژیم ایران و پیامدهای آن در منطقه و کل دنیا بپا خاست. مقامات کشورهای مختلف از به پرواز درآمدن شبح جنگ خانمان سوز جدیدی بر فراز خاورمیانه گفتند. رسانه ها مردم را از خطر شروع خواسته یا ناخواسته چنین جنگی ترساندند. تنش لفظی و جنگ تبلیغاتی بین طرفین چنان سریع اوج گرفت که افکار عمومی منتظر سلسله ای از عملیات انتقامی و پاسخ های متقابل بود. سازماندهی تشییع جنازه فرمانده جلاد سپاه قدس که نقش نظامی و سیاسی بی بدیلی در درگیری ها و ائتلاف سازی های منطقه ای داشت به اولویت درجه اول رژیم ایران تبدیل شد. ماجرای سلیمانی شد نوک پیکان تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک رژیم. جمهوری اسلامی از تجربه و تخصص دیرینه اش در عزاداری و جوسازی و ارعاب به حداکثر استفاده کرد تا تصویر «اقتدار» خدشه دار شده اش را ترمیم کند.
پیش از این، خیزش قهرمانانه و خونین مردم در آبان ماه و کشتار صدها زن و مرد به دست نیروی انتظامی و یگان ویژه و بسیج که تحت فرماندهی مستقیم سپاه پاسداران و توافق همه جناح ها انجام شد، ضربه سیاسی جدیدی به موقعیت جمهوری اسلامی وارد آورده بود. وقتی که خبر مرگ سلیمانی رسید مردم  هنوز در بهت و شوک ناشی از کشتار آبان ماه به سر می بردند که با  سکوت خبری معنادار رسانه های بین المللی روبرو شده بود. رژیم اسلامی از تبلیغات حول قتل سلیمانی و فرصت برگزاری تشییع جنازه اش استفاده کرد تا فضای نفرت و نارضایتی را که زیر پوست جامعه جریان داشت عوض کند. تا به روحیه «وحدت ملی» و «ضرورت فراموش کردن اختلاف ها و شکاف های درون این خانواده بزرگ» دامن بزند. تا داروی بیهوشی را به «عوام» و «خواصی» که وجدان شان از دیدن صحنه های کشتار فرودستان و جوانان در آبان ماه و شنیدن اخبار حبس و شکنجه و قتل و مفقودالاثر کردن مردم معترض جریحه دار شده بود و به حرف آمده بودند، تزریق کند.
ترفند و تدبیر حاکمان فریبکار در کشاندن سیاهی لشگر میلیونی به این نمایش نفرت انگیز، موفقیت آمیز بود. ناگفته نماند که در این میان، نفرت انگیزترین صحنه ها را «مشاهیر» فرصت طلب و چاپلوس عرصه ادبیات و هنر و ورزش خلق کردند. محور تبلیغات ایدئولوژیک و سیاسی جمهوری اسلامی برای فرونشاندن روحیه اعتراض در بین مردم و کشاندن بخش هایی از بدنه جامعه (به ویژه نیروهای اجتماعی میانی) زیر پرچم «اتحاد ملی» و «ناسیونالیسم و شووینیسم شیعه ـ ایرانی» این شد که مردم باید «امنیت و ثبات کنونی» را به «دورنمای تیره و تار و مخوف سوریه ای شدن ایران» ترجیح دهند: امنیت و ثبات زیر چکمه حاکمان خونریز اسلامی.
گام بعدی، پاسخ متقابل جمهوری اسلامی زیر شعار «انتقام سخت» بود که همه احتمالش را می دادند. اینجا بود که شعارها و چهره نمایی های تبلیغاتی جمهوری اسلامی باید جای خود را به عمل نظامی ـ سیاسی مشخص با تاثیرات و عواقب نظامی ـ سیاسی مشخص می داد. موشک های سپاه با اطلاع رسانی قبلی به دولت آمریکا و عراق و از قرار معلوم به دیگران، شلیک شد تا بدون وارد کردن تلفات به ارتش آمریکا و نیروهای ائتلاف و بدون ایجاد دردسرهای تازه برای طرفین، پرونده «انتقام» بسته شود. تنش و تشنج ناشی از قتل سلیمانی، ضرورت بازگشت به آرامش نسبی برای ترسیم چارچوب تازه ای از مناسبات را در برابر آمریکا و ایران قرار داد. فرماندهان نظامی و مقامات رسمی جمهوری اسلامی علنا اعلام کردند که «هدف ما کشتن سربازان آمریکایی نبود» یا «ما به دنبال جنگ با آمریکا نیستیم» و از آن طرف، شخص ترامپ تاکید کرد که «ما به دنبال تغییر رژیم ایران نیستیم» و پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا به مقامات این کشور هشدار داد که «از برقراری تماس و حمایت مستقیم از نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی اجتناب کنید». این چراغ سبزی طرفین به ادامه مذاکرات پشت پرده با هدف رسیدن به «سازش و توافق» بود.
آیا می توان گفت که کشمکش و دعوای امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی به جای اول برگشته است؟ نه! در نتیجه ضربه نظامی ـ ایدئولوژیک آمریکا به دیرک اقتدار منطقه ای جمهوری اسلامی، تغییرات مهمی در تناسب قوا و موقعیت و روابط این دو نیروی ضدمردمی صورت گرفته که بر مسیر تقابل و یا توافق طرفین تاثیر می گذارد.
آیا رژیم ایران با توجه به شکاف های درونی، تضادها و رقابت های منطقه ای، و ارتباطات بین المللی اش می تواند به روابط و توافقاتی گردن بگذارد که آمریکا به هر صورت در آن دست بالا را دارد؟ به احتمال زیاد، نه.
آنچه به ویژه در سه دهه گذشته باعث سرشاخ شدن امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی شده، تضادی است که میان طرح های منطقه ای آمریکا برای حفظ منافع امپراتوری و هژمونی جهانیش با نقشه ها و اقدامات جمهوری اسلامی برای تحمیل خود به عنوان قدرت شماره یک در بین رژیم های مرتجع خاورمیانه وجود دارد. این تضاد کماکان لاینحل باقی مانده است. در دوره کنونی، امپریالیسم آمریکا علیرغم اینکه نمی خواهد مستقیما درگیر یک جنگ تمام عیار و طولانی جدید با نتایج غیر قابل پیش بینی شود، اما نمی تواند شرایط و حرکت نیروهایی که به موقعیت وابستگان و متحدان منطقه ای آمریکا ضربه می زنند، قدرت و امکانات منطقه ای آمریکا را محدود می کنند و زمینه ساز گسترش نفوذ رقبایی چون روسیه و چین می شوند را نادیده بگیرد. منافع آمریکا کاملا به  حفاظت از دولت اسرائیل به عنوان یک پادگان نظامی غرب و نیز از دولت عربستان به عنوان انبار استراتژیک سوخت دنیای سرمایه داری گره خورده است. تاکنون رژیم جمهوری اسلامی [با نفوذ سنگین اش در حکومت و ارتش دست نشانده آمریکا در عراق و مداخلات مستقیم و نیابتی اش در سوریه و لبنان و یمن] برای آمریکا دردسر ساز بوده است. روسیه در برابر چشم دنیا، به عنوان پیروز شماره یک از تحولات خونین سوریه بیرون آمده و جای پای خود را در حوزه مدیترانه محکم کرده است. این روند از نظر کاخ سفید و استراتژیست هایش قابل تحمل نیست و باید به هر ترتیب مهار شود.  
هدف از قتل افرادی نظیر قاسم سلیمانی و ابو مهدی مهندس از سران حشدالشعبی عراق توسط ارتش آمریکا تاثیرگذاری بر این شرایط بود؛ به نحوی که دست این ابرقدرت سلطه گر در مقابل رقیبانش قوی تر، و نقش جمهوری اسلامی به عنوان یک اهرم موثر در تحولات امروز و فردای منطقه ضعیف تر شود. فراموش نکنیم که همین چند هفته پیش، مانور دریایی روسیه و چین و ایران در اقیانوس هند برگزار شد که اتفاقی بی سابقه بود و از نظر آمریکا یک نشانه، یک هشدار، یک عامل تحریک کننده محسوب می شد. فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی علیرغم همکاری اولیه با آمریکا در جریان سرنگونی رژیم بعث و سپس در سرکوب مقاومت مناطق سنی نشین عراق، نفوذش را در آن کشور تا آنجا گسترش داده که آشکارا در تعیین سیاست ها و برگماردن حاکمانش مداخله می کند و مانع سر کار آمدن کابینه ها و تشکیل پارلمان هایی می شود که در آن مهره ها و طرفداران آمریکا و عربستان دست بالا را داشته باشند. حمله نظامی آمریکا به پایگاه های کتائب حزب الله عراق و متعاقب آن حمله بی دردسر حشدالشعبی به سفارت آمریکا در منطقه سبز ممنوعه بغداد، بازتاب این زورآزمایی و نشانه تشدید تضادهای آمریکا و جمهوری اسلامی به دنبال تضعیف و تحت فشار قرار گرفتن رژیم ایران در جبهه های مختلف [از جمله در برابر خیزش مردمی در عراق و لبنان و خود ایران] بود.
از نظر دولت آمریکا، حذف سلیمانی از دایره تصمیم گیرندگان و فرماندهان عملی جمهوری اسلامی با وجود همه مخاطرات و عواقب غیر قابل پیش بینی که می تواند در پی داشته باشد در مجموع به نفع این ابرقدرت امپریالیستی بود. طی سه دهه گذشته، و در میانه رقابت ها و تبانی های امپریالیستی و ارتجاعی از مدیترانه تا افغانستان، قاسم سلیمانی جلاد نقش مهمی ایفا می کرد. او به گفته ولایتی مشاور ارشد خامنه ای، معمار برقراری رابطه نزدیک و استراتژیک با روسیه حول جنگ داخلی سوریه بود و زیر چتر حمایتی ارتش روسیه نقشی کلیدی در حفظ حکومت بشار اسد بازی کرد. او از حزب الله لبنان و نیروهای شبه نظامی ساخته و پرداخته سپاه قدس در عراق، و از تشکیل ائتلاف ها و سازماندهی همکاری های نظامی و امنیتی در افغانستان استفاده کرد تا رقبای منطقه ای جمهوری اسلامی را تضعیف و مهار کند، دست رژیم را در معامله و زد و بند با امپریالیست ها قوی تر کند، جنبش ها و اعتراضات مردمی علیه قدرت های حاکم را سرکوب و یا منحرف کند.
حالا پرونده سلیمانی بسته شده و موشک های بی خطر سپاه هم شلیک شده است. آمریکا در این دور از کشمکش ها، ظاهرا دست بالا را پیدا کرده و تلاش دارد تا تنور داغ است نان را بچسباند و با تداوم فشار و هم زمان نشان دادن در باغ سبز، جمهوری اسلامی را در چارچوبی که منافع خودش را تامین کند پای میز مذاکره بکشاند و دمش را در کشورهای منطقه قیچی کند. در عین حال، ادامه فشارها می تواند شرایط داخلی ایران را بیش از پیش تحت تاثیر قرار دهد و شکاف های درون هیئت حاکمه اسلامی را به جایی برساند که برای آمریکا امکان انجام تغییرات جدی تری را در راس طبقه حاکمه ایران تا حد یک «رژیم چنج» فراهم کند. با در نظر داشتن چنین احتمالاتی، جمهوری اسلامی کماکان نیاز دارد به خرافه و توهم مذهبی و ناسیونالیستی و کشاندن بخش هایی از مردم زیر پرچم «مقاومت در برابر دشمن خارجی» اتکاء کند.با این حساب در تبلیغات و چهره نمایی هایش، مشکل بتواند از شعارهای «ضد آمریکایی» و «ضد اسرائیلی» دست بکشد. در شرایط کنونی رژیم ایران همچنان راه کاهش فشار از روی خود را در کاهش حضور و نفوذ آمریکا در عراق و افغانستان و تاثیرگذاری اش در سوریه و لبنان و سایر کشورهای همسایه و نزدیک به ایران می بیند. منافعش را در تشکیل ائتلاف ها و پیمان های مساعد منطقه ای و تثبیت رژیم های مرتجعی می بیند که دوست و متحدش محسوب شوند یا لااقل دنبال رقابت و تخاصم جدی با نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک و نظامی ایران نباشند. در همین راستا، حفظ پایه های سلطه و اقتدارش را در تضاد با خیزش های حق طلبانه اصیل و اعتراضات مردمی معنی می کند که علیه حاکمان ستمکار و غارتگر و فاسد و وابسته در کشورهای منطقه بر پا شده است. می داند که این مبارزات می تواند فضا و روحیه شورشگری و مقاومت در برابر قدرت های مستقر را از مرزها عبور دهد و روحیه اتحاد و همبستگی انترناسیونالیستی مردم و به ویژه فرودستان و جوانان و زنان شورشگر را در سطح منطقه از جمله در ایران بگستراند. بنابراین در هر جا و تا آنجا که در توانش است به سرکوب اعتراضاتی نظیر آنچه در عراق و لبنان اتفاق افتاد یاری می رساند.
هر چند در حال حاضر احتمال وقوع یک جنگ تمام عیار با نقطه پایانی نامعلوم کم است، اما با توجه به تضادها و شرایطی که گفته شد، احتمال درگیری های تازه تر و اقدامات شوک آور نظامی از سوی طرفین همچنان وجود دارد. عواقب مستقیم و غیر مستقیم این کشمکش ارتجاعی کماکان بر زندگی و معیشت و روحیه و ذهن توده های مردم بر جامعه ایران سایه انداز خواهد بود. در مقابل، برپا داشتن صفوف مقاومتی گسترده علیه جنگ افروزی و تجاوزگری امپریالیستی و مداخله و توطئه چینی ارتجاعی توسط کمونیست ها و طرفداران انقلاب، مبارزان ضد سیستم و آزادیخواهان دنیا یک ضرورت است. سازماندهی مبارزات در سطح بین المللی علیه اقدامات جنایتکارانه آمریکا و متحدانش و یا رقیبان امپریالیستش در خاورمیانه یک وظیفه در دستور کار است. در این میان باید توجه داشت که کشمکش میان آمریکا و جمهوری اسلامی کماکان [و عمدتا] می تواند به شکل عملیات و درگیری های نیابتی در خارج از مرزهای دو کشور پیش برود. این مسئله می تواند یک معضل ذهنی ایجاد کند و نگذارد بسیاری از مردم حدت و شدت تضادها و خطرات بالقوه ای که برای مردم منطقه و دنیا در بر دارد را تشخیص دهند و نسبت به آن عکس العمل نشان دهند. با توجه به این واقعیت و برای اینکه بتوان گستره و تاثیر جنبش های ضد جنگ را بیشتر کرد باید هم زمان از ماهیت جنگ های نیابتی در منطقه و همه نیروهای پشت این جنگ ها پرده برداشت.

حمید محصص



No comments:

Post a Comment

به یاد رفیقی که چهل سال است گمنام مانده است

  در روزهای بهمن، هجوم خاطره ها بر نسل ما آغاز می شود. باید هم چنین باشد. چرا که آن خاطرات، با آتش شور و فلز شعور  در ذهن ما حک شد و از جوهر...